الغاب ویژه و اختصاصی حضرت امام سجاد زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام
به خاطر عبادت بسیار حضرت را زینالعابدین
و به خاطر سجده هاي طولاني حضرت را سجاد یا سيدالساجدين نامیدهاند
و به خاطر گریههای بسیار او را از بکائین عالم خواندهاند
مقاطع زندگانی حضرت امام سجاد زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام
مقاطع چهارگانه زندگانی آن بزرگوار:
دوران زندگی با جد بزرگوارش حضرت امیرالمومنین علی عَلَيْهِالسَّلام مدت 2 یا 3 سال
دوران امامت حضرت امام حسن مجتبي عَلَيْهِالسَّلام مدت 10 سال
دوران امامت پدر بزرگوارش مدت 11 سال
دوران امامت آن بزرگوار مدت 33 سال
آن بزرگوار در سال 38 قمري ديده به جهان گشود، حدود دو سال دوران جدش امير مؤمنان عَلَيْهِالسَّلام و مدت ده سال دوران امامت عمومي خويش امام حسن مجتبي عَلَيْهِالسَّلام و به مدت ده سال در دوران امامت پدرش حسين بن علي عَلَيْهِالسَّلام درك كرد و ابتدای امامت آن بزرگوار از عصر عاشورا و در كوران مصائب و گرفتاريها و اسارت اهل بیت عصمت و طهارت شروع شد.
شرائط حاكم بر دوران امامت حضرت امام سجاد زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام
براي روشن شدن پيچيدگي، دشواري و سختي آن دوران و براي روشن شدن جهاد خستگی ناپذیر و مبارزه نفسگیر آن بزرگوار و براي روشن شدن عظمت و بزرگی کاری که آن بزرگوار به آن همت گمارد؛ باید شرائط حاكم بر آن دوران به خوبی ترسیم شود تا كسي نگويد: حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام، شخصی بیمار بود و اهل مبارزه و جهاد نبود.
شرائط حاكم
عصر حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام يكى از طوفانىترين، پیچیده ترین، دردناکترین و سیاهترین ادوار تاريخ صدر اسلام به حساب ميآيد.
امامت به پادشاهي تبديل شده بود، پست ترین افراد جامعه با نام امیرالمؤمنین و جانشينی پيامبر بر امت اسلامی مسلط شدند و مقدرات مسلمانان را بدست گرفتند.
سرسختترين دشمنان دين، با قيافه ظاهراً اسلامي، كفر و نفاق خود را مخفي كرد و بنام دين، نابودی دین را هدف قرار دادند، امامان معصوم را به عنوان دشمنان دين به مردم معرفي کردند و به شيوه مرموزي انحراف و بدعت، فساد و فحشا، را بجای ارزشهاي دين و سيره پيامبر رواج دادند و جاهليت رخت بربسته را دوباره به جامعه برگرداندند.
سفاكان خونريز با رعب و وحشت، اختناق و خفقان، ظلم و ستم، کشتار و فاجعه، از كشته دوستان اهل بیت عصمت و طهارت پشتهها ساختند.
در این بین دو مشکل اساسی دیگر نیز وجود داشت یکی وجود مدعيان مبارزه با حكومت امويان كه خود به روش حاكمان سفاک عمل ميكردند دیگری روحيه متزلزل و بي ثبات مردم كه به هيچ وجه نميشد بر كمك و ياري آنها حساب كرد و این دو مشکل کار را دشوارتر و پیچیده تر کرده بود
این شرائط عمومی بود که برای بیشتر ائمه وجود داست اما حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام یک شرائط ویژه و اختصاصی هم داشت
شرائط ویژه و اختصاصی
حضرت امام سجاد زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام در شرائطی به امامت رسید که هیچ امامی در آن شرائط قرار نگرفت، امامت آن بزرگوار در شرائطی شروع شد که در یک جنگ بیرحمانه و کشتار فجیعانه پدر و برادران و 17 تن از خاندان عصمت و طهارت و 72 تن از اصحاب و انصار پدررانش به شهادت رسیده بودند و هم اکنون خود و خاندان عصمت و طهارت در حال اسارت همراه سرهای شهیدان، شهر به شهر و دیار به دیار گردانده میشوند و در فاصله دو سال واقعه حره اتفاق افتاد که صدها حافظ قرآن کریم و اصحاب پیامبر کشته شدند. حادثه دلخراش كربلا و واقعه حره بخشی از هزاران جنایات بنیامیه است. این شرائط می رفت تا بنيانهاي جامعه را تباه سازد، اسلام را محو کند و مسلمانی از رونق بیندازد.
جهاد و مبارزه حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام
در این شرائط حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام به شیوه سلف صالح خود وارد میدان شد؛ همان گونه كه امام علي عَلَيْهِالسَّلام بعد از ارتحال حضرت رسول به شيوه ترك مخاصمه و امام حسن عَلَيْهِالسَّلام با تحمل صلح و امام حسين عَلَيْهِالسَّلام با جهاد و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عَلَيْهِمالسَّلام با نهضت علمي، وظائف امامت را به بهترين شيوه انجام دادند.
حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام، در این شرائط بسیار خطرناک به شیوه منحصر به فرد، از دل تمامي تهديدها، فرصتهای نابی را برای جهان اسلام بوجود آورد و يكى از طوفانىترين، پیچیده ترین، دردناکترین و سیاهترین ادوار تاريخ صدر اسلام را با جهادی خستگی ناپذیر و مبارزهای نفسگیر، به رونق دین و معنویت تبدیل کرد
آن بزرگوار چهار وظيفه اصلی امامت و رهبری، یعنی
- ترويج و تبليغ دين؛
- رهبری جامعه اسلامی؛
- دفاع از اسلام و نواميس مسلمين خاصه شيعه؛
- مبارزه با تحجر، انحراف، فساد و ظلم.
را به بهترین شیوه عملی ساخت و جامعه را چنان عالي و قوي هدایت و رهبری كرد که اسلام حفظ شد، مسلمانی تقویت گردید، بالاترين معارف دين و پيچيدهترين آموزه های دینی بيان شد، قیامها یکی پس از دیگری راه افتاد و كشتي نجات امت به سلامت به ساحل نجات رسید؛ به صورتي امامان بعدي (امام محمد باقر و امام جعفر صادق عَلَيْهِمالسَّلام) بهترين شرائط ترويج دين را بدست آوردند.
دو شیوه منحصر به فرد حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام
آن بزرگوار با جهاد خستگی ناپذیر و مبارزهای نفسگیر در طول 34 سال امامت، وظائف خطیر امامت را به دو شیوه منحصر به فرد عملی ساخت.
آن بزرگوار ابتدا با ذکر مصائب کربلا و مظلومیت اهلبیت عصمت و طهارت، احساسات مسلمانان را برانگیخت، و وقتی قلبها رقیق میشد، قلوب مسلمانان را با دعا به خالق هستی وصل نمود و از این رهگذر عالیترین معارف دین را به تشنگان ذلال معرفت منتقل نمود. در حقیقت آن بزرگوار با عزاداری شور حسینی و با دعا شعور حسینی را در جامعه به ایجاد میکرد.
آن بزرگوار به عنوان بزرگترین عزادار حضرت اباعبدالله الحسین؛ بیشترین دعا که بیانگر بهترین ارتباط با خالق هستی است را بیان کرده است.
آن بزرگوار قلوب شیعه را با عزاداری به جهاد، و با دعا به خالق هستی پیوند زد و از این طریق مسلمانان را تربیت، اسلام را ترویج و زمینه امامت و رهبری ائمه بعدی را فراهم نمود.
ذکر مصائب کربلا
آن بزرگوار با ذکر مصائب کربلا چند هدف اساسی را دنبال کرد:
- اثبات مظلومیت و حقانیت اهلبیت عصمت و طهارت
- افشای خباثت درونی حاکمان جور
- تحریک احساسات شیعیان برای پیروی صحیح، دقیق و بهنگام
- انتقال پیام نهضت به نسلهای آینده
- بزرگداشت نهضت سیدوسالار شهیدان
روش عالي و بيبديل دعا
آن بزرگوار با روش عالي و بيبديل دعا به عنوان بهترين شيوه تبليغي و مبارزاتي چند هدف اساسی را دنبال کرد:
- تبيين معارف دين در خفقانترین شرائط حاکم
- کادرسازی و تربيت نيروهاي ارزشي با خودسازي، تهذيب نفس و ارتباط قلبي با پروردگار عالم
- تبیین ضرورت ارتباط قلبي با پروردگار عالم برای پیروزی جهادگر و ماندگاری و اثرگذاری جهاد
- مبارزهاي مخفی با دشمن در قالب دعا
مجموعه گرانسنگ صحيفه سجاديه که حاوی بیش از 50 دعا است در حقيقت دوره کاملي از معارف توحيدي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي است و چراغ هدايتي براي نسلهاي آينده به حساب میآید.
روز شهادت حضرت
روز شهادت امام را برخی روز دوازدهم محرم، برخي هيجدهم محرم و برخي بيست و پنجم محرم ذکر کرده اند و جمعی از جمله آیت الله سبحانی بیستوپنجم محرم را قول مشهور میداند.
صحيفه سجاديه
مجموع دعاهاي حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام به نام صحيفه سجاديه پس از قرآن مجيد و نهج البلاغه، بزرگترين و مهمترين گنجينه گرانبهاي حقايق و معارف الهي به شمار مي رود و به زبور آلمحمد و اخت القران لقب گرفته است.
صحيفه سجاديه تنها شامل راز و نياز با خدا و بيان حاجت در پيشگاه وي نيست، بلكه درياي بيكراني از علوم و معارف اسلامي است كه طي آن مسائل عقيدتي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و پارهاي از قوانين طبيعي و احكام شرعي در قالب دعا در آن مطرح شده است.
روش عالي و بيبديل دعا
حضرت امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام در يكى از طوفانىترين، پیچیده ترین، دردناکترین و سیاهترین ادوار تاريخ صدر اسلام قرار داشت آن بزرگوار در این شرائط با روش عالي و بيبديل دعا به عنوان بهترين شيوه تبليغي و مبارزاتي چند هدف اساسی را دنبال کرد:
5.تبیین معارف دین در خفقان ترین شرايط حاکم
6.کادرسازی و تریبیت نیروهای ارزشی با خودسازی،تهذیب نفس و ارتباط قلبی با پروردگار عالم
7.تبیین ضروورت قلبی با پروردگار عالم برای پیروزی، ماندگاری و اثرگذاری جهادگران
دعاهاي امام در عين اينکه حرکتي اخلاقي و تربیتی بود، مبارزهاي آرام براي ريشه کن كردن دشمن دين به شمار ميرفت. مجموعه گرانسنگ صحيفه سجاديه در حقيقت دوره کاملي از معارف توحيدي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي است و چراغ هدايتي براي نسلهاي آينده به حساب میآید.
به خاطر اهميت و اعتبار كم نظير صحيفه سجاديه، در تاريخ اسلام شرحهاي بسياري به زبان عربي و فارسي بر اين كتاب نوشته شده است.
در حدود پنجاه شرح بر صحيفه سجاديه را مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهراني در كتاب پر ارج الذريعه نام برده است و علاوه بر شرحها، توسط دانشمندان ترجمههاي متعددي بر صحيفه نگاشته شده است.
در سال 1353 هجري قمري مرجع فقيد، مرحوم آيت لله العظمي نجفي مرعشي قدس سره، نسخه اي از صحيفه سجاديه را براي علامه معاصر، مؤلف تفسير طنطاوي و مفتي اسكندريه فرستاد، وي پس از تشكر از دريافت اين هديه گرانبها و ستايش فراوان از آن، در پاسخ چنين نوشت:
اين از بد بختي ماست كه تاكنون بر اين اثر گرانبهاي جاويد كه از مواريث نبوت است، دست نيافته بوديم، من هر چه در آن مي نگرم، آن را از كلام خالق پايينتر و از گفتار مخلوق برتر مييابم.
فهرست عناوین صحيفه سجاديه
- ستايش خدا
- درود بر محمد ص و خاندان او
- درود بر فرشتگان حامل عرش
- درخواست رحمت براي پيروي پيامبران
- دعاي آن حضرت براي خود و دوستانش
- دعا هنگام صبح و شام
- دعاي آن حضرت هنگامي كه پيشامدها و حوادث مهم پيش مي آمد و نيز به هنگام اندوه
- در پناه جستن به خدا از ناملايمات و اخلاق ناپسند و كارهاي زشت
- در اشتياق به طلب آمرزش
- در پناه بردن به درگاه خداوند
- درطلب فرجام نيك
- در اعتراف به گناه و طلب توبه
- در درخواست حوائج
- در شكايت از ستمگران، هنگامي كه مورد ستم واقع مي شد يا از ستمگران كاري كه خوش نمي داشت، مي ديد
- هنگام بيماري و پيش آمدن اندوه يا گرفتاري
- درخواست عفو از گناهان و عيبها
- درخواست دفع شر شيطان و پناه بردن به خداوند از دشمني و مكر او
- دعا پس از رفع خطر و پس از برآورده شدن سريع حاجت
- در طلب باران پس از قحطي و خشكسالي
- در طلب اخلاق ستوده و رفتار پسنديده
- دعا هنگام حزن و اندوه
- دعا هنگام سختي و مشقت و مشكلات
- در طلب عافيت و شكر و سپاس بر آن
- دعاي آن حضرت براي پدر و مادرش
- دعا درباره فرزندان خود
- درباره همسايگان و دوستان
- دعا براي مرزداران كشور اسلامي
- در پناه بردن به خدا
- دعا هنگام تنگ شدن روزي
- در طلب ياري از خدا براي پرداخت قرض
- در ذكر توبه و طلب آن
- دعا پس از نماز شب
- در طلب خير
- دعا هنگام گرفتاري و هنگام ديدن كسي كه به رسوايي گناه گرفتار شده بود
- دعا در مقام رضا هنگام ديدن دنياداران
- دعا هنگام شنيدن صداي رعد و ديدن ابر و برق
- دعا در اعتربف به اينكه از عهده شكر نعمتهاي خدا نمي توان بر آمد
- درعذر خواهي از كوتاهي در اداي حقوق بندگان خدا
- در طلب عفو و رحمت
- دعا هنگامي كه از مرگ كسي با خبر مي شد، يا از مرگ ياد مي كرد
- ائر طلب پرده پوشي و نگهداري از گناه
- هنگام ختم قرآن ،پايان قرائت آن،
- هنگام نگاه كردن به ماه نو و رويت هلال
- دعاي اول ماه رمضان
- دعا در وداع ماه رمضان
- دعاي روزهاي عيد فطر و جمعه
- دعا در روز عرفه،نهم ذيحجه،
- دعا در روزهاي عيد قربان و جمعه
- دعا براي دفع مكر دشمنان
- در ترس از خدا
- در تضرع و زاري
- اصرار در خواهش از خدا
- در مقام كوچكي در پيشگاه الهي
- در طلب رفع اندوهها
قصیده معروف فَرَزدَق در وصف حضرت امام سجاد زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام
در زمان خلافت غاصبانه ولید بن عبدالملک، برادر خلیفه، هشام بن عبدالملک، امیر الحاج بود، (بعد خودش هم غاصب خلافت شد) او به همراه گروهی از بزرگان شام برای انجام اعمال حج وارد مکه شد و پس از ورود به مسجدالحرام، می خواست حجرالاسود را استلام کند و ببوسد، اما به خاطر انبوه جمعیت و ازدحام طواف کننده نتوانست خود را به حجرالاسود برساند لذا کنار رفت و نظارهگر طواف شد و شامیان گرد او حلقه زدند.
در همین حال حضرت زینالعابدین امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام با لباس احرام وارد مسجد شد و چون نزدیک رکن رسید، جمعیت به احترام مقام شامخ امامت و هیبت آن حضرت کنار رفتند و آن بزرگوار توانست به آسانی حجرالاسود را استلام نماید.
حرمتی که مردم به آن حضرت نهادند، در دیدۀ شامیان بزرگ و شگفت آمد که چگونه است ازدحام مردم که امیرالحاج و شامیان را باراحتی پس زد، چگونه به سادگی برای شخصی از بین رفت، لذا از هشام پرسیدند: او کیست؟
هشام به دلیل حقارت درونی، با چهرهای در هم کشیده، خود را به نادانستگی زد و در جواب شامیان گفت: نمیشناسم
فَرَزدَق از شعرای مشهور عرب، که در کنار هشام نشسته بود و منظره را نظاره می کرد، با شجاعت تمام در میان جمعیت بانگ برآورد:
من او را می شناسم و آن گاه فیالبداهه قصیدهای ارزشمند و حماسی در مدح آن حضرت سرود و نام خود را برای همیشه در طومار مدیحه سرایان شجاع خاندان عصمت و طهارت عَلَيْهِمالسَّلام ثبت و ضبط کرد.
قبل از بیان قصیده فرزدق چند نکته را باید توجه کرد
- هشام بن عبدالملک به گونهای در نظر شامیان، صحنه سازی کرده بود که شخصیتی مهمتر و ارزشمندتر از او در این سرزمین وجود ندارد و هنگامی که عزت و احترام مردم را برای حضرت زینالعابدین امام سجاد عَلَيْهِالسَّلام دید؛ احساس حقارت کرد، موقعیت خود را متزلزل و همه آن صحنهسازیها را بر باد رفته دید و از روی عصبانیت خود را به نادانی زد
- بیان کمالات و فضائل بی مثال حضرت زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام ، در برابر خیل کثیری از حُجاج، و در حضور امیرالحاج خلیفه، که خود را از معارضان اصلی دودمان امامت می دانست، کار بسیار خطرناکی بود چرا که هر نوع تمجیدی از خاندان پیامبر به ویژه بارزترین فرد آن یعنی حضرت زینالعابدین عَلَيْهِالسَّلام، به معنای نفی صریح و طرد غاصبان خلافت بود که فرزدق با خود گذشتگی و شجاعت آن را بخاطر محبت و ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت به جان خرید
- بیان بلند و پر مضامین در رابطه با امامت در قالب شعر آن هم فیالبداهه کار اعجاب انگیز است که حکایت از توان و قدرت این شاعر فرزانه دارد
- قصیده فرزدق از مراتب شناخت معرفتی نه شناخت شناسنامهای شاعر سرچشمه میگیرد
- فرزدق به خاندان عصمت و طهارت عَلَيْهِمالسَّلام ارادت خاص داشت ولی در عین حال در مدح خلفای اموی نیز شعر میسرود و این شیوه در بین بعضی از شعرا رواج داشته است تا بتوانند حرف حق خود را در قالب هنر به دربار خلفا و شاهان ببرند، اما شعرای انقلابی و مبارز مانند کمیت و دعبل هرگز از این شیوه استفاده نکردند
- هشام از شنيدن قصيده فرزدق به شدت ناراحت و خشمگين شد و به او تشر زد که چرا دربارۀ ما مثل اين قصيده، قصيدهاي نسرودهاي؟! ألَا قُلْتَ فِينَا مِثْلَهَا؟! و فرزدق جواب داد: هَاتِ جَدّاً كَجَدِّهِ، وَ أباً كَأبِيهِ، وَ اُمّاً كَاُمِّهِ حَتَّي أقُولَ فِيكُمْ مِثْلَهَا: جدِّي مانند جدِّ او، و پدري مانند پدرش و مادري مانند مادرش بیاور! تا من دربارۀ شما مثل آن را بسرايم، این جا بود که هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع کنند و او را تبعید نمایند.
قصیده معروف فَرَزدَق
يَا سَائلِى: أيْنَ حَلَّ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ عِنْدِى بَيَانٌ إذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا
اي پرسندۀ از شخصیت جود و كرم، از من بپرس اگر جویای حقیقتی
هَذا الّذي تَعرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ وَالبَيْتُ يعْرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ
آن بزرگواری شخصيّتي است كه سرزمين بَطْحَاء و جایجای مکه، بيت الله الحرام و حِلّ و حرم، اثر يكايك گامهایش ميشناسد
هذا ابنُ خَيرِ عِبادِ الله كُلُّهُمُ هذا التّقيّ النّقيّ الطّاهِرُ العَلَمُ
او فرزند خاندانی است که همه آنها بهترین بندگان خدا هستند او شخصیتی است منزه، وارسته و پاک از هر عیب و نقص و آلودگی است آن بزرگوار دارای جایگاه رفیع علم، دانش و فضیلت است
هَذَا الَّذِى أحْمَدُ الْمُخْتَارُ وَالِدُهُ صَلَّى عَلَيْهِ إلَهِى مَاجَرَى الْقَلَمُ
آن بزرگواری كس كه پدر او برگزيدۀ عالميان است و تا هنگامي كه قلم بر لوح آفرينش در حركت است، خداوند پيوسته بر او درود و تحيّت ميفرستد
هَذَا عَلِىٌّ رَسُولُ اللهِ وَالِدُهُ أمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِى الامَمُ
نام این بزرگواری عليّ است، آن كه رسول خدا پدر اوست كه تمامي امَّتهاي جهان به نور هدايت وي هدايت يافتهاند
هذا ابنُ فاطمَةٍ، إنْ كُنْتَ جاهِلَهُ بِجَدّهِ أنْبِيَاءُ الله قَدْ خُتِمُوا
اين شخصیتی كه می گوئی او را نميشناسم، فرزند فاطمه است، همان بزرگواری که سلسله جلیله انبیاء به جدّ او ختم می شود
هَذَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةِ وَ ابْنُ الْوَصِىِّ الَّذِى فِى سَيْفِهِ نِقَمُ
آن بزرگواری فرزند بزرگ بانوان جهان، فاطمه زهرا و پسر وصيّ رسول خدا است كه آتش انتقام خداوندي از برق شمشير او ميدرخشيد
هَذَا الَّذِى عَمُّهُ الطَّيَّارُ جَعْفَرٌ وَ الْمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَيْثٌ حُبُّهُ قَسَمُ
عموي آن بزرگوار جعفر طيّار، و حمزة، شير بيشۀ شجاعت است كه دوستی آنها با جان مومنين آميخته است
وَلَيْسَ قَوْلُكَ: مَن هذا؟ بضَائرِه العُرْبُ تَعرِفُ من أنكَرْتَ وَالعَجمُ
اين كه می گوئی او را نميشناسم، از عظمت و جلال، شکوه و شخصیت او نمی کاهد، زیرا آن بزرگواری كه می گوئی او را نميشناسم، همه خلائق از عرب و عجم او را به خوبی می شناسند
لَوْ يَعْلَمُ الرُّكْنُ مَنْ قَدْ جَاءَ يَلْثِمُهُ لَخَرَّ يَلْثِمُ مِنْهُ مَا وَطَى الْقَدَمُ
اگر ركن كعبه بداند كه كدامين انسان شریفی برای بوسيدنش گام فرا نهاده است، هر آينه برای بوسه باران کردن جای پایش بر زمین میافتد
يَكَادُ يُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ رُكْنُ الْحَطِيمِ إذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِمُ
بخاطر بزرگواری و شخصیت والای او در وقت استلام گوئی ركن میخواهد بر او پیشی بگیرد و دست امام را ببوسد
الله شَرّفَهُ قِدْماً، وَعَظّمَهُ جَرَى بِذاكَ لَهُ في لَوْحِهِ القَلَمُ
خداوند او را شرافت و فضيلت بخشیده است و قلم قضا عظمت و بزرگواری او را بر لوح تقدير جاری کرده است
يُنْمَى إلَى ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِى قَصُرَتْ عَنْ نَيْلِهَا عَرَبُ الإسْلَامِ وَ الْعَجَمُ
آن بزرگوار در اسلام به اوج عزتی قدم نهاده که عرب و عجم هرگز به آن قله پر افتخار عظمت و جلال نرسد
مَنْ يَعْرِفِ اللهَ يَعْرِفْ أوَّلِيَّةَ ذَا فَالدِّينُ مِنْ بَيْتِ هَذَا نَالَهُ الامَمُ
هر كس خدا را بشناسد، به یقین آن بزرگواران را ميشناسد چرا که پرتوی هدایت از جایگاه ایشان به امّتهاي جهان رسیده است
مُقَدَّمٌ بعد ذِكْرِ الله ذِكْرُهُمُ في كلّ بَدْءٍ، وَمَختومٌ به الكَلِمُ
نام آن بزرگواران بعد نام خداوند بر همه نام ها مقدم است و سرآغاز و حسن ختام هر کلامی است
مِنْ مَعْشَرٍ حَبُّهُمْ دِينٌ وَ بُغْضُهُمُ كُفْرٌ وَ قُرْبُهُمُ مَنْجًى وَ مُعْتَصَمُ
آن بزرگوار از گروهی است که دوستی با آنان دین و دشمنی با ایشان کفر است و جوارشان ساحل نجات و پناهگاه امن و امان است
إنْ عُدَّ أهْلُ التُّقَى كَانُوا أئمَّتَهُم أوْ قِيلَ: مَنْ خَيْرُ أهْلِ الارْضِ قِيلَ: هُمُ
هنگامی که سخن از اهل تقوی به میان آید آن بزرگواران، پیشوایان ایشانند و هنگامی که سخن از بهترین افراد اهل زمین به میان آید، همه به آن بزرگواران، اشاره می کنند
إذَ رَأتْهُ قُرَيْشٌ قَالَ قَائلُهَا إلَى مَكَارِمِ هَذَا يَنْتَهِى الْكَرَمُ
هر زمان که قبایل قریش به سوی او بنگرند بی اختيار زبان به ستایش او باز کنند و بگویند کرامت و بزرگواری به او ختم می شود
مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ نَبْعَتُهُ طَابَتْ عَنَاصِرُهُ وَ الْخِيمُ وَ الشِّيَمُ
شخصیت آن بزرگوار از شخصیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم سرچشمه می گیرد، از این رو عناصر وجودیش، و اخلاق و سجایایش پاک و پاکیزه است
مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الانْبِيَاءِ لَهُ وَ فَضْلُ أُمّتِهِ دَانَتْ لَهَا الامَمُ
او فرزند کسی است که افضل پیامبران، و امت او افضل امت ها شناخته می شود
فَجَدُّهُ مِنْ قُرَيْشٍ فِى ارُومَتِهَا مُحَمَّدٌ وَ عَلِىٌّ بَعْدَهُ عَلَمُ
جد و پدر بزرگوار او در میان تمامی اقوام شاخص هستند
عَمَّ الْبَرِيَّةَ بِالإحْسَانِ فانْقَشَعَتْ عَنْهَا الْعِمَايَةُ وَ الإمْلَاقُ وَ الظُّلَمُ
تابش خورشید فروزان احسان او، گرمی و روشنی بر همگان گسترده و تاریکی از فضای اندیشه گمراهان و ظلمت فقر از محیط زندگی مستمندان و ستم از آفاق حیات ستمزدگان رخت بر بسته است
يَنْجَابُ نُورُ الدُّجَى عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ كَالشَّمْسِ يَنْجَابُ عَنْ إشْرَاقِهَا الظُّلَمُ
چنان از درخشش و لمعان نور پيشاني او پردههاي تاريكي و ظلمت شكافته ميشود، که از طلوع خورشيد جهان افروز، پردههاي تاريكي شكافته ميشود
يُسْتَدْفَعُ السُّوءُ وَ الْبَلْوَى بِحُبِّهِمُ وَ يُسْتَزَادُ بِهِ الإحْسَانُ وَ النِّعَمُ
به برکت دوستی و محبت آن بزرگواران نعمت ها فزونی می یابد و ناگواری ها و گرفتاری ها برطرف می شود
لَا يُخْلِفُ الْوَعْدَ مَيْمُوناً نَقِيبَتُهُ رَحْبُ الْفِنَاءِ أرِيبٌ حِينَ يُعْتَرَمُ
آن بزرگوار همواره پایبند وعده و قرارهایش است و سرشته او با خير و بركت و يمن و رحمت آغشته است و درِ خانهاش براي پذيرائي میهمانان پيوسته گشوده است، شدائد و مشكلات را با عقل و درايت چاره جوئی می کند
سَهْلُ الخَلِيقَةِ، لَاتُخْشَى بَوَادِرُهُ يَزِينُهُ اثنانِ: حُسنُ الخَلقِ وَالشّيمُ
خُلق خوش و ملایم آن بزرگوار مردم را آرامش داده است و زینت شخصیت او گشته است
يُغْضِى حَيَاءً وَ يُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ فَمَا يُكَلَّمُ إلَّا حِينَ يَبْتَسِمُ
همواره حاضران تحت تاثیر هیبت و عظمتش دیدگان فرو می پوشند و جز به هنگامی که لب به تبسم می گشاید، کسی سخنی بر لب نراند
إنْ قَالَ قَالَ بِمَا يَهْوَى جَمِيعُهُمُ وَ إنْ تَكَلَّمَ يَوْماً زَانَهُ الْكَلِمُ
اگر به سخن درآيد، همگان آن را پسندند، و اگر كلامي بگويد سبب زينت او باشد
بِكَفِّهِ خَيْزُرَانٌ رِيحُهُ عَبِقٌ مِنْ كَفِّ أرْوَعَ فِى عِرْنِينِهِ شَمَمُ
در دست او عصای خیزرانی است که رایحه آن مشام جان را عطرآگين می کند و چهره زیبا و دلربای او هر بیننده را به خود جذب می کند
أيُّ الخَلائِقِ لَيْسَتْ في رِقَابِهِمُ لأوّلِيّةِ هَذا، أوْ لَهُ نِعمُ
کدامین گروه از خلایق را میابی که از آن بزرگواران منت یا نعمتی بر ذمّه خود نداشته باشند
حَمّالُ أثقالِ أقوَامٍ، إذا افتُدِحُوا حُلْوُ الشَّمَائلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ
آن بزرگوار بار مشکلات کسانی که زیر سنگینی بار مشکلات به زانو در آمده اند را با سيمائي خوش بر دوش می گیرد و پذیرش حوائج مستمندان در مذاق جانش شیرین و خوشآیند است
يَأبَى لَهُمْ أنْ يَحِلَّ الذَّمُّ سَاحَتَهُمْ خِيمٌ كَرِيمٌ وَ أيْدٍ بِالنَّدَى هُضُمُ
خوي كريمانه و دست هاي پرعطا و بخشنده آن بزرگواران نميگذارند تا مذمّت و عيب در ساحت فرو آید
كِلْتا يَدَيْهِ غِيَاثٌ عَمَّ نَفعُهُمَا يُسْتَوْكَفانِ، وَلايَعْرُوهُما عَدَمُ
جود و عطای وجودش چون ابر بهاری سرشار است و کمی کاستی ندارد و همگان را همواره شامل می شود
لَا يَسْتَطِيعُ جَوَادٌ بُعْدَ غَايَتِهِمْ وَ لَا يُدَانِيهِمُ قَوْمٌ وَ إنْ كَرُمُوا
هیچ بخشایشگری به قله کرم و جود آن بزرگواران نرسد و هیچ قوم کریمی در مصاف کرامت و بزرگواری ایشان نیاید
هُمُ الْغُيُوثُ إذَا مَا أزْمَةٌ أزَمَتْ وَالاسْدُ اسْدُ الشَّرَى وَ الْبَأسُ مُحْتَدِمُ
آن بزرگواران به روز قحطی و سختی، باران رحمتند و به هنگام جنگ و كارزار، شیران بیشه شجاعتند
لَا يَقْبِضُ الْعُسْرُ بَسْطاً مِنْ أكُفِّهِمُ سِيَّانِ ذَلِكَ إنْ أثْرَوْا وَ إنْ عَدِمُوا
عطاي آن بزرگواران پيوسته جاري است و سختی و تنگدستي نميتواند دست های بخشنده شان را فرو بندد و این گشاده دستی در توانگری و درویشی، برای ایشان یکسان است
ما قال: لا قطُّ، إلاّ في تَشَهُّدِهِ لَوْلا التّشَهّدُ كانَتْ لاؤهُ نَعَمُ
آن بزرگوار با چهره گشاده، تقاضای مردمان را پاسخ می گوید و جز به هنگام تشهد کسی کلمه نه از او نشنیده است
بُيُوتُهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ يُسْتَضَاءُ بِهَا فِى النَّائبَاتِ وَ عِنْد الْحُكْمِ إنْ حَكَمُوا
تنها پناه بزرگ خاندان قريش، در مشاجره ها و خصومت ها، خانه آن بزرگواران است که در پرتو أنوار عدل و داد ایشان، مشاجره ها و خصومت ها فیصله می یابد
بَدْرٌ لَهُ شَاهِدٌ وَ الشِّعْبُ مِنْ احُدٍ وَ الْخَنْدَقَانِ وَ يَوْمُ الْفَتْحِ قَدْ عَلِمُوا
سرزمين بَدْر، تنگۀ كوه احد، غزوۀ أحزاب و روز فتح مكه شاهد رشادت ها و عظمت آن بزرگواران است
وَ خَيْبَرٌ وَ حُنَيْنٌ يَشْهَدَانِ لَهُ وَ فِى قُرَيْضَةَ يَوْمٌ صَيْلَمٌ قَتَمُ
روزهای ترس و وحشت در غزوۀهای خَيْبَر و حُنَيْن و قلعه هاي ضخيم و مرتفع يهود در بنيقُرَيْضَه که یکی پس از دیگری فتح می شد، شاهد صادقی برای بزرگی و عظمت آن بزرگواران است
مَوَاطِنٌ قَدْ عَلَتْ فِى كُلِّ نَائِبَةٍ عَلَى الصَّحَابَةِ لَمْ أكْتُمْ كَمَا كَتَمُوا
اين مواضع، صحنه هاي وحشت انگيزي بوده است كه صحابه از گشودن و چارۀ تدبير فتح آن فروماندند، و اين واقعيّتي است كه من آن را كتمان نمينمايم، همچنانكه آنان آن را كتمان داشتند
پس از گذشت هشت قرن، عبدالرحمان جامي شاعر نامدار (متوفا به سال 898 هجري) آن قصيده را بدين گونه به رشته نظم کشيده است:
پور عبدالملک به نام هشام در حرم بود با اهالي شام
مي زد اندر طواف کعبه قدم ليکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست بهر نظاره گوشه اي بنشست
ناگهان نخبه ي نبي و ولي زين عباد بن حسين بن علي
در کساي بها و حله ي نور در حريم حرم فکنده عبور
هر طرف مي گذشت بهر طواف در صف خلق مي فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر گشت خالي ز خلق راه و گذر
شامي اي کرد از هشام سوال کيست اين، با چنين جمال و جلال؟
از جهالت در آن تعلل کرد وز شناسايي اش تجاهل کرد
گفت نشناسمش، ندانم کيست مدني، يا يماني يا مکي است
بو فراس، آن سخنور نادر بود در جمع شاميان حاضر
گفت من مي شناسمش نيکو وز که پرسي ؟ به سوي من کن رو
آن کس است اين که مکه و بطحا زمزم و بوقبيس و خيف و منا
مروه، سعي و صفا، حجر، عرفات طيبه ي کوفه، کربلا و فرات
هر يک آمد به قدر او عارف بر علو مقام او واقف
قره العين سيدالشهداست غنچه يشاخ دوحه ي زهراست
ميوه يباغ احمد مختار لاله يراغ حيدر کرار
چون کند جاي در ميان قريش رود از فخر بر زبان قريش
که بدين سرور ستوده شيم به نهايت رسيد فضل و کرم
ذروه ي عزت است منزل او حامل دولت است محمل او
از چنين عز و دلت ظاهر هم عرب هم عجم بود قاصر
جد او را به مسند تمکين خاتم الانبياست نقش نگين
لايح از روي او فروع هدي فايح از خوي او شميم وفا
طلعتش آفتاب روزافروز روشنايي فزاي و طاقت سوز
جد او مصدر هدايت حق از چنان مصدري شده مشتق
ازحيا نايدش پسنديده که گشايد به روي کس ديده
خلق از او نيز ديده خوابانند کز مهابت، نگاه نتوانند
نيست بي سبقت تبسم او خلق را طاقت تکلم او
در عرب در عجم بود مشهور گو مدانش، مغفلي مغرور
همه عالم گرفت پرتو خور گر ضريري نديد از اوچه ضرر
شد بلند آفتاب بر افلاک بوماگر زان نيافت بهره چه باک
بر نيکو سيرتان و بدکاران دست او ابر موهبت باران
فيض آن ابر بر همه عالم گر بريزد نمي، نگردد کم
هست از آن معشر بلند آيين که گذشته ز اوج عليين
حب ايشان دليل صدق و وفاق بغض ايشان نشان کفر و نفاق
گر شمارند اهل تقوي را طالبان رضاي مولا را
اندر آن قوم،مقتدا باشند واندر آن خيل، پيشوا باشند
گر بپرسد ز آسمان بالفرض سايلي، من خيار اهل الارض
بر زبان کواکب و انجم هيچ لفظي نيايدالا هم
هم غيوث الندي اذا و هبوا هم ليوث الثري اذا نهبوا
ذکرشان سابق است در افواه بر همه خلق بعد ذکر الله
سر هر نامه را رواج افزاي نام آنهاست بعد نام خداي
ختم هر نظم و نثر را الحق باشد از يمن نامشان رونق
حسن صفرزاده تهرانی
دیدگاهتان را بنویسید