اخلاص انجام عمل، تنها برای خدا و خالی کردن نیّت از غیر خدا است.
یکی از آداب مهمی که رعایت آن، بهرهبرداری از زیارت مکّه مکرمه و مدینه منوره را دوچندان میکند، خالص کردن مناسک عمره و حج از غیر است.
در حدیث قدسی آمده است: «اَخْلِّصِ الْعَمَلَ فَانَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»([1]) عمل را خالص کن چون آن که عمل را محک میزند، بسیار آگاه و بیناست.
اخلاص رنگ خدایی به عمل میدهد و انسان را دگرگون میکند. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در این زمینه میفرماید: «مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعینَ صَباحا ظَهَرَت ینابیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلی لِسانِهِ»([2]) هر کس چهل روز خود را برای خدا خالص کند چشمههای حکمت از قلب وی بر زبانش جاری میشود.
مرتبه مؤمن با اخلاص مشخص میشود. پیامبر گرامی در این زمینه میفرماید: «بِالْإِخْلَاصِ تَتَفَاضَلُ مَرَاتِبُ الْمُؤْمِنِین»([3]) به وسیله اخلاص، برتری درجات اهل ایمان محقق میشود.
جایگاه اخلاص آنقدر بلند و مهم است که جبران عمل اندک را میکند. پیامبر گرامی در این زمینه میفرماید: «اَخْلِصْ دِینَک یکفِیک الْقَلِیلُ مِنَ الْعَمَلِ»([4])؛ دینت را خالص ساز، آنگاه اندکی از عمل تو را کافی است.
اخلاص در عمل شامل همه اعمال انسان میشود. حضرت امام علی علیه السلام میفرماید: «طُوبی لِمَن أَخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَهُ وَحُبَّهُ وَبُغضَهُ وَأَخْذَهُ وَتَرکهُ وَکلامَهُ وَصَمْتَهُ وَفِعلَهُ وَقَولَهُ»([5]) خوشا به سعادت کسی که عمل، علم، دوستی، دشمنی، سخن، سکوت، کردار و گفتارش را برای خدا خالص گرداند.
پیامبر گرامی در باره شرط قبولی عمل میفرماید: «اِذا عَمِلْتَ عَمَلاً فَاعْمَلْ للهِ خالِصاً لانَّهُ لایَقْبَلُ مِنْ عِبادِهِ الاَعْمالَ إلاّ ما کانَ خالِصاً»([6]) هرگاه کاری را انجام دادی، آن را تنها برای خدا انجام ده؛ زیرا خداوند تنها اعمال خالص را از بندگان خود میپذیرد.
در مقابل اخلاص، ریا است و به معنای تظاهر و خودنمایی برای انجام عمل نیک است و در عبادت انجام عمل براى غیر خدا و به قصد خودنمایى است که حرام و باعث باطل شدن عمل و نابودی عمل است.
به حریم قرب خدا کسی، زره ریا ننهاده پا
نرسی به قرب خدا اگر نشود بری دلت از ریا([7])
مولوی اخلاص را در داستانی از شعر آورده است و میگوید:
خانه ای نو ساخت روزی نومرید
پیر آمد خانه او را بدید
گفت شیخ آن نومرید خویش را
امتحان کرد آن نکواندیش را
روزن از بهر چه کردی ای رفیق
گفت: تا نور آیدم از این طریق
گفت: آن فرع است این باید نیاز
تا از این ره بشنوی بانگ نماز
نور خود اندر تبع میآیدت
نیتِ آن کن، که آن میبایدت
هر که کاشت قصد گندم بایدش
گاه خود اندر تبع میآیدش([8])
باید ببینیم نیت و انگیزه ما از حج چیست؟ تفریح و خوشگذرانی یا خودنمایی و ریاکاری یا پیروی از حضرت حق؟! حضرت امام صادق علیه السلام در باره اهداف حج میفرماید: «الْحَجُّ حَجاَّنِ: حَجٌّ لِلَّهِ وَ حَجٌّ لِلنَّاسِ فَمَنْ حَجَّ لِلَّهِ کانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ حَجَّ لِلنَّاسِ کانَ ثَوَابُهُ عَلَی النَّاسِ یوْمَ الْقِیامَةِ»([9]) حج دو گونه است: حج برای خدا و حج برای مردم. پس آنکس که برای خدا حج گزارد، از خداوند پاداش بهشت گیرد و آنکس که برای مردم حج بهجای آورد، پاداش آن در روز قیامت با مردم است!
گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید([10])
[1] – مجموعه آثار حماسه حسینی، ج 17، ص352
[2] – الأصول الأصيلة، ج1، ص165
[3] – ميزان الحكمة،ج1، ص754
[4] – همان، ج3، ص 371
[5] – ميزان الحكمة،ج 1، ص 755
[6] – بحار الأنوار : 77/103/1 .
[7] – به حريم قرب خـــــــدا كسي، ز ره ريا ننهـــــــاده پا
نرسي به قرب خدا اگـــر، نشود دلت بري از ريا
تو كه مستي از می خودسري،تو كه گشته اي ز خدا بري
ز چه نام قرب خدا بري، تو كجا و قرب خدا كجـــا
پیِ مال و مكنت و سيم و زر، مكن از طريق خطا گذر
مفكن به غير خــــــــدا نظر، كه نيفتي از نظر خـــــدا
تو نمك چشيده آن شهـــي، ز قبول و ردّ وی آ گهــي
چه بد اختري كه رضا دهي، به هر آنچه او ندهد رضا
به تو آنچه گفته مجو،مجو،ز چرا و چون سخني مگـــو
همه نيكويي چو رسد از او،دگر از تو چون و چرا،چرا
ز گنه رسيده دو صد تعب، به دلت ز تاب و تنت ز تب
مدد از طبيب خـــــرد طلب،كه دهد مريض ترا شفـــا
ز چه دل شكسته شدي بسي،كه شكسته عهد ترا كسي
چه غم از جدايي هر خسي،چو تو از خدا نشوي جدا
نزني به شهد صفــــــــــــا لبي، نرسي به لذّت ياربي
مدد ار طلب نكني شبي، ز رخ نياز و لب دعــا. ابوالقاسم حالت
[8] – …
[9] – …
[10] – ای قوم به حج رفته، کجایید؟کجایید؟
معشوق همین جاست، بیایید! بیایید!
معشوق تو همسایهی دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورتِ بی صورت معشوق ببینید
هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید
صد بار ازین راه بدان خانه برفتید
یک بار ازین خانه بر این بام برآیید
گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید
احرام چو بستید،از آن خانه برستید
از خرقه ی ناموس به کلی بدرآیید
آن خانه لطیفست، نشان هاش مگویید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمایید
کو دسته ای از گل؟ اگر آن باغ بدیدید
کو گوهری از جان؟ اگر از بحر جدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
روبند گشایید ز سرپرده ی اسرار
پس خویش بدانید که سلطان، نه گدایید
گنجید نهان گشته در این تودهی پر خاک
چون قرص قمر زابر سیه باز برآیید
سلطان جهان مفخر تبریز نماید
اشکال عجائب که شما روح فزایید
از پرتو رویش دو جهان نور بیابد
تصویر عجائب به چه شیوه بنمایید؟ مولانا غزل شمارهی ۶۴۸.
دیدگاهتان را بنویسید