داستان میلاد با سعادت منجی و مصلح جهانی حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

به مناسبت میلاد با سعادت امام زمان 15 شعبان / داستان میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: ملیكا نوه‌ی دختری شمعون، وصی حضرت عیسی عَلَیهِ السَّلام می‌گوید: پدرم قیصر پادشاه روم، خواست كه مرا به عقد پسر عمویم در آورد؛ مراسم جشنی بر پا كرد و از حواریون عیسی و علمای نصاری و صاحبان منزلت و سرداران و سر كرده‌های قبائل بی‌شمار دعوت نمود. در آن مجلس با شكوه‏، هنگامه عقد، تخت پادشاهی و جایگاه مراسم به یكباره فرو ریخت و میهمانان از ترس جان خود گریختند و كشیشان ناتوان از اجرای عقد متحیر ماندند و مجلس بهم خورد.


داستان میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ملیكا نوه‌ی دختری شمعون، وصی حضرت عیسی عَلَیهِ السَّلام می‌گوید: پدرم قیصر پادشاه روم، خواست كه مرا به عقد پسر عمویم در آورد؛ مراسم جشنی بر پا كرد و از حواریون عیسی و علمای نصاری و صاحبان منزلت و سرداران و سر كرده‌های قبائل بی‌شمار دعوت نمود. در آن مجلس با شكوه‏، هنگامه عقد، تخت پادشاهی و جایگاه مراسم به یكباره فرو ریخت و میهمانان از ترس جان خود گریختند و كشیشان ناتوان از اجرای عقد متحیر ماندند و مجلس بهم خورد.

 

بعد از مدتی من شبی حضرت مسیح عَلَیهِ السَّلام و جدم شمعون وصی آن حضرت و جمعی از حواریون را در خواب دیدم که در مجلسی مجلل با منبری سر به فلك كشیده از نور، جمع شده بودند. ناگاه جمعی نورانی وارد مجلس شد، حضرت مسیح و دیگران برای تعظیم و اجلال به استقبال آنان درآمدند. آن جمع نورانی حضرت ختمی مرتبت محمد ابن عبدالله صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ و سَلَّمْ و علی ابن ابی طالب عَلَیهِ السَّلام و اوصیای آن حضرت بودند.

 

بعد از آن كه مراسم استقبال به خوبی صورت گرفت، رسول گرامی اسلام صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ و سَلَّمْ به حضرت مسیح عَلَیهِ السَّلام فرمود: یا روح الله آمده‌ایم تا ملیكا فرزند وصی تو شمعون را برای فرزندم خواستگاری كنم، آن گاه به ماه برج امامت و ولایت حضرت امام حسن عسگری عَلَیهِ السَّلام اشاره نمودند. سپس حضرت مسیح به وصی خود شمعون فرمود شرف دو جهان به تو روی آورده است، نسل خود را به نسل آل محمد صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ و سَلَّمْ پیوند زن و شمعون پذیرفت.

 

آنگاه حضرت رسول صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ و سَلَّمْ بر آن منبر نورانی برآمد و با حضرت مسیح خطبه انشا فرمودند و مرا به عقد امام حسن عسگری عَلَیهِ السَّلام در آوردند و در آن هنگام من از آن رویای صادق بیدار شدم ولی از آن خواب كه گنجی گران بها بود با كسی سخن نگفتم اما آتش محبت آن خورشید امامت روز به روز در كانون سینه‌ام مشتعل می‌شد و سرمایه‌ی صبر و قرارم را می‌ربود.

 

مدتی گذشت شبی در خواب، حضرت مریم را با هزار حوری بهشتی دیدم كه بانوی بزرگواری را خدمت می‌كردند همه به دیدنم آمدند آنگاه حضرت مریم سلام الله علیها آن بانوی مجلله را معرفی كرد: او سیده‌ی زنان عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها مادر شوی توست. اشك چشمانم را فراگرفت به دامانش افتادم و از رنج فراغ فرزندش شكایت كردم آن بانوی مجلله فرمود: چگونه فرزندم به دیدن تو آید و حال آنكه به دین مبین اسلام مشرف نشده‌ای؟ آنگاه آن بزرگ بانو در این رویای صادق مرا به دین مبین اسلام دعوت نمودند و با اشارت آن حضرت شهادتین را به زبان جاری كردم: اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله. پس از اقرار به شهادتین حضرت مرا به سینه خود چسبانید و دلداری داد و من از رویای صادق بیدار شدم و در بیداری كلمه طیبه شهادتین را مرتب به زبان می‌راندم و در خواب همواره به دیدار آن امام همام مشرف می شدم.

 

ایام بدین منوال گذشت تا آنكه حادثه‌ای پیش آمد و سفیر امام هادی عَلَیهِ السَّلام بشیر بن سلیمان از نوادگان ابوایوب انصاری و از شیعیان خاص آن بزرگوار، نامه آن حضرت را كه به خط رومی و به مهر آن حضرت مزین بود به من داد و مرا به خدمت آن حضرت در سامرا در آورد و امام هادی پس از نام‌گذاری من به نرجس، مرا به دست خواهرش حكیمه سپرد تا از واجبات و سنت‌های دین بیاموزم و پس از آن مرا به ازدواج فرزندش امام حسن عسکری درآورد.

 

حكیمه خاتون می‌گوید: شبی به دیدن امام حسن عسکری عَلَیهِ السَّلام مشرف شدم، حضرت فرمودند نزد ما امشب بمان در این شب فرزندی متولد خواهد شد كه به اذن خدا زمین را به علم و ایمان و هدایت مزین نماید و بشریت را از ضلالت و كفر و الحاد رهائی بخشد. حكیمه خاتون می‌گوید: من هیچ اثری از حمل در حضرت نرجس ندیدم لذا متحیر ماندم آنگاه آن بزرگوار فرمود مثل نرجس مثل مادر موسی است كه تا هنگام ولادت احدی از حال او مطلع نگردید تا از شر فرعون و ماموران او در امان بماند و برای اینكه نرجس و فرزندش از كشته شدن در امان باشند به اذن خدا آثار حمل نمایان نیست و صبح هنگام آثار حمل نمایان خواهد شد.

 

حكیمه خاتون می‌گوید: آن شب نزد آن بانوی عزیز و بزرگوار ماندم و صبح دم هنگامی كه به نماز شب ایستادم آن بانو از خواب بیدار شد و پس از اقامه نماز شب آثار حمل نمایان گردید، من به دستور امام سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ را برای او تلاوت كردم، هنگام تلاوت دیدم صدایی مرا همراهی می كند قدری دقت كردم دیدم صدای طفل است كه با من سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ را می خواند.

 

در آن هنگام آن بزرگوار متولد شد در حالی كه شهادتین را بر زبان جاری كرد: أشْهَدُ أنَّ لا الهَ إلاّ الله، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه وَ انْ جَدّی رَسولُ الله وَ اَنْ ابی امیرَ الْمؤمِنینَ وَصی رَسولُ الله. آنگاه یك یك امامان را برشمرد و سپس فرمود: اللّهُمَّ اَنْجِزْلی وَ عَدْتَنی وَ اتْمَمْ لی اَمْری وَ ثَبِّتْ وَطَأتی وَ امْلاَء الاْرْضِ بی عَدلاً و قِسْطاً؛ خدایا به وعده ای كه به من فرموده ای، وفا كن و امر امامت مرا كامل كن و قدرت انتقام از دشمنانت را به من عنایت كن و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر كن.

 

وقتی مولود را به حضرت امام حسن عسگری دادم، دیدم كه بر بازوی راستش نوشته شده بود: جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا. آنگاه حضرت به پدر سلام كرد و پس از استعاذه فرمود: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ ما می‌خواستیم بر كسانی كه در زمین فرو دست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان مردم و وارثان زمین گردانیم و حكومتشان در زمین را پابرجا سازیم.

 

آری اراده خداوند تبارک و تعالی بر این تعلق گرفته بود که در میان همه خطرها و دشمنی‌ها، منجی بشریت بیاید، بماند و جهان را پر از عدل و داد نماید. ان‌شاءالله

السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِی الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ

نوشته های مشابه

← نوشته قبلی

نوشته بعدی →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *