هنگامی که حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام با سپاه اندک خویش به منزل بنیمقاتل رسید، در آنجا خیمهای توجّهاش را جلب کرد، پرسید: این خیمه از کیست؟ گفتند: عبیدالله بن حرّ جعفی، راهزن معروف عرب. آن بزرگوار حجّاج بن مسروق جعفی را به نزد او فرستاد. حجّاج به خیمه عبیدالله بن حرّ آمد، سلام کرد و گفت: ای فرزند حر! هدیه گرانبها و ارمغان پر ارجی برای تو آوردهام و آن این که حضرت امام حسین عَلَيهِ السَّلام تو را به یاری خود میطلبد، به او به پیوند تا به سعادت بزرگی نایل گردی.
عبیداللّه بن حرّ جعفی گفت: به خدا سوگند! من از شهر کوفه بیرون نیامدم مگر این که اکثر مردم این شهر، خود را برای جنگ با او و سرکوبی شیعیانش آماده میکردند و برای من مسلم است که او در این جنگ کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و من او را.
حجاج بن مسروق به نزد امام عَلَيهِ السَّلام بازگشت و پاسخ عبیداللّه بن حرّ جعفی را به عرض وی رسانید در این هنگام خود امام با چند تن از اصحابش به نزد عبیداللّه بن حرّ جعفی آمد و او از امام استقبال نمود و خوشامد گفت و سپس حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام خطاب به وی چنین فرمود: یَابْنَ الْحُرِّ! فَإِنَّ اَهْلَ مِصْرَکُمْ هذِهِ کَتَبُوا إِلَی وَ خَبَّرُونی أَنَّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلی نُصْرَتی، وَ أَنْ یَقُومُوا دُونِی وَ یُقاتِلُوا عَدُوِّی، وَ أَنَّهُمْ سَأَلُونِی الْقُدُومَ عَلَیْهِمْ، فَقَدِمْتُ؛ ای پسر حرّ! همشهریان تو این نامهها را برایم نوشتند و خبر دادند که همگی بر یاری من متّفق شدهاند و در کنار من ایستاده و با دشمنانم پیکار خواهند کرد. و از من خواستند که نزدشان بروم و من نیز آمدم.
وَ لَسْتُ أَدْرِی الْقَوْمَ عَلی ما زَعَمُوا، لاَنَّهُمْ قَدْ أَعانُوا عَلی قَتْلِ ابْنِ عَمِّی مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ شیعَتِهِ وَ أَجْمَعُوا عَلَی ابْنِ مَرْجانَةَ عُبَیْدِاللّهِ بْنِ زِیاد یُبایِعُنِی لِیَزیدَ بْنِ مُعاوِیَةَ؛ ولی گمان نمیکنم که آنان بر عهدشان پایدار بمانند، زیرا آنان بر کشتن پسر عمویم مسلم بن عقیل و یارانش همکار شدند و همگی با پسر مرجانه عبیدالله بن زیاد که از من میخواهد با یزید بیعت کنم، همراه شدهاند.
وَ أَنْتَ یَابْنَ الْحُرِّ فَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُؤاخِذُکَ بِما کَسَبْتَ وَ أَسْلَفْتَ مِنَ الذُّنُوبِ فِی الْاَیّامِ الْخالِیَةِ، وَ أَنَا أَدْعُوکَ فِی وَقْتِی هذا اِلی تَوْبَة تُغْسَلُ بِها ما عَلَیْکَ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ أَدْعُوکَ إِلی نُصْرَتِنا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ و تو ای پسر حرّ بدان! به یقین خداوند در برابر کارهایی که انجام دادهای و گناهانی که در ایّام گذشته مرتکب شدهای، از تو بازخواست خواهد کرد، و من تو را به یاری خاندان اهلبیت فرا میخوانم باشد تا با آب توبه گناهانت را شستشو دهی.
فَإِنْ أُعْطِینا حَقَّنا حَمِدْنَا اللّهَ عَلی ذلِکَ وَ قَبِلْناهُ، وَ إِنْ مُنِعْنا حَقَّنا وَ رُکِبْنا بِالظُّلْمِ کُنْتَ مِنْ أَعْوانی عَلی طَلَبِ الْحَقِّ؛ اگر حقّمان را به ما دادند خدا را بر آن شکر کرده و میپذیریم و اگر آن را از ما بازداشتند و به ظلم و ستم بر ما چیره شدند تو در طلب حق، از یاوران من خواهی بود و در هر دو صورت زیانی نخواهی دید.
عبیداللّه بن حرّ جعفی گفت: به خدا سوگند! من میدانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند، به سعادت و خوشبختی ابدی نایل شده است ولی من احتمال نمیدهم که یاری من، به حال تو سودی داشته باشد؛ زیرا در کوفه کسی را ندیدم که مصمم به یاری و پشتیبانی شما باشد و به خدا سوگندت میدهم که از این امر معافم بدار زیرا من از مرگ سخت گریزانم، ولی اینک اسب معروف خود را به حضورت تقدیم میکنم اسبی که تا حال به وسیله آن دشمنی را تعقیب نکردهام جز این که به او رسیدهام و هیچ دشمنی با داشتن این اسب مرا تعقیب ننموده است مگر اینکه از چنگال او نجات یافتهام.
حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام در پاسخ وی چنین فرمود: اَمَّا اِذا رَغِبْتَ بِنَفْسِک عَنّا فَلا حاجَةَ لَنا فِى فَرَسِک وَلا فِیک “وَما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً”[1]؛ حال که در راه ما از نثار جان امتناع میورزی ما نیز نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو، زیرا “من از افراد گمراه برای خود کمک نمیگیرم”.
آنگاه امام این جمله را نیز اضافه نمود: وَانِّى اَنْصَحُک کما نَصَحتَنِى اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لا تَسْمَعَ صُراخَنا وَلا تَشْهَدَ وَقْعَتَنا فَافعَلْ فَوَاللّه لا یسْمَعُ واعِیتَنا اَحَدٌ وَلا ینْصُرُنا اِلاّ اَکبّهُ اللّه فى نارِ جَهَنَّمَ؛ همان گونه که تو بر من نصیحت نمودی من نیز نصیحتی به تو میکنم، تا میتوانی خود را به جای دوردستی برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی و جنگ ما را نبینی؛ زیرا به خدا سوگند! اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما نشتابد خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.
در روایت دیگری آمده است که حضرت فرمود: یَابْنَ الْحُرِّ ما جِئْناکَ لِفَرَسِکَ وَ سَیْفِکَ، إِنَّما أَتَیْناکَ لِنَسْأَلَکَ النُّصْرَةَ، فَإِنْ کُنْتَ قَدْ بَخِلْتَ عَلَیْنا بِنَفْسِکَ فَلا حاجَةَ لَنا فِی شَیء مِنْ مالِکَ؛ ای فرزند حرّ ما به قصد اسب و شمشیرت نیامدیم، ما آمدیم تا از تو یاری بطلبیم. اگر از تقدیم جانت در راه ما دریغ میورزی، هیچ نیازی به مالت نداریم.
قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه وآله وَ هُوَ یَقُولُ: مَنْ سَمِعَ داعِیَةَ أَهْلِ بَیْتی، وَ لَمْ یَنْصُرْهُمْ عَلی حَقِّهِمْ إِلاَّ أَکَبَّهُ اللهُ عَلی وَجْهِهِ فِی النّارِ[2]؛ من از رسول خدا شنیدم که میفرمود: هر کس فریاد استغاثه اهل بیت مرا بشنود و به یاریشان نشتابد خداوند وی را به رو در آتش دوزخ اندازد.
بازخوانی دعوت عبیداللّه بن حرّ توسط امام حسین
- رسالت رهبران الهی
رسالت انبیاء عظام و اوصیاء آنان هدایت و رهایی بخشی بندگان است و فرستادن پیک و حضور حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام در چادر عبیداللّه بن حرّ جعفی و اصرار بر دعوت وی، در هیمن راستا است.
- دعوت نه درخواست
تمام تلاش حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام در طول حرکت و قیام، همواره دعوت به صراط مستقیم بوده است و هرگز از دیگران درخواست کمک نکرده است و آن چه در برخورد با عبیداللّه بن حرّ جعفی صورت گرفته است دعوت است نه درخواست کمک!
- پاسخ ناشایست
پاسخ عبیداللّه بن حرّ جعفی به اقدام حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام حکایت از ضعف درونی وی دارد که نتوانسته درک درستی از دعوت آن بزرگوار داشته باشد، او همه چیز را از دریجه مادی دیده و دعوت به صراط مستقیم را، با درخواست کمک اشتباه گرفته است، لذا پاسخ نامربوط و ناشایست میدهد.
- راه مقدس افراد مقدس میطلبد
جواب حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام به عبیداللّه بن حرّ جعفی دو حقیقت را روشن میکند: یکی آن که هدف وسیله را توجیه نمیکند و دوم در راستای هدف مقدس از ابزار و افراد نامقدس استفاده نمیشود. به همین خاطر حضرت آیه 51 سوره کهف را شاهد میگیرد و با رد پیشنهاد وی مبنی بر کمک مادی؛ میفرماید: وَما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً”؛ من از افراد گمراه برای خود کمک نمیگیرم.
- چرایی اقدام دوگانه
شاید برخی تصور نمایند که دعوت عبیداللّه بن حرّ جعفی با اجازه بازگشت یاران در شب عاشورا، باهم همخوانی نداشته باشد! چرا که حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام در جایی بر دعوت افراد، اصرار دارد و در جایی یاران را مرخص مینماید؟ در حالی که دو اقدام بر یک حقیقت استوار است اول دعوت به صراط مستقیم است و آنگاه که در سلگ یاران قرار گرفت برای تقویت ایمان و اعتقاد، یاران را بر استواری در صراط مستقیم امتحان میکند.
[1] – سوره کهف آیه 51.
[2] – فرسان الهیجاء، الحیدریه، ج1، ص142-141.
دیدگاهتان را بنویسید