خطبه قاصعه و چرایی قرار گرفتن مسجدالحرام و کعبه در سرزمین حجاز

چرایی قرار گرفتن مسجدالحرام و کعبه در سرزمین حجاز


برای تَیَمُّن و تَبَرُّک به کلام امیر بیان حضرت امام علی علیه السلام درباره چرایی قرار گرفتن مسجد­الحرام و کعبه در سرزمین حجاز، تمسک می‌جوییم، امید که به برکت کلام آن بزرگوار آن چه مرضیِ حضرت حقّ است به رشته تحریر درآید.

حضرت امام علی علیه السلام در طولانى‏ترین خطبه نهج البلاغه([1]) بنام خطبه قاصعه([2])، در چرایی قرار گرفتن مسجدالحرام و کعبه در سرزمین حجاز و فلسفه آن مطالب بسیار بلند و ارزشمندی بیان فرموده است.

حضرت امام علی علیه السلام چرایی قرار گرفتن مسجد­الحرام در سرزمین حجاز را این گونه بیان می‌فرماید: أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ، فَجَعَلَهَا بَیتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً؛ آيا نمى­بينيد كه خداوند سبحان پيشينيان را از زمان آدم (ع) تا كسانى كه پس از آن­ها آمده­اند از اين عالم بيازمود، به سنگ­هايى كه نه سود مى­رسانيدند و نه زيان، نه مى­ديدند و نه مى­شنيدند، و آن سنگ­ها را بيت الحرام خود قرار داد و آن را براى مردم برپا ساخت،

ثُمَ‏ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیا مَدَراً وَ أَضْیقِ بُطُونِ الْأَوْدِیةِ قُطْراً، بَینَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ، لَا یزْکو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ؛  در سخت­ترين سنگلاخ­هاى زمين در ريگزارى كه در آن­جا از هر جاى ديگر كمتر گياه مى­رويد. در درّه اى از ديگر درّه­ها تنگتر، بين كوه­هاى سخت و ريگ­هاى نرم، آن­سان، كه گذر كردن از آن­ها دشوار باشد و چشمه­هاى كم آب و دهكده­هاى دور از يكديگر كه در آن­جا نه اشترى فربه مى­شود و نه اسب و گاو و گوسفندى.

ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ وَ وَلَدَهُ أَنْ یثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَایةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ تَهْوِی إِلَیهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّى یهُزُّوا مَنَاکبَهُمْ ذُلُلًا یهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ یرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السِّرابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ، ابْتِلَاءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً، جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ. آدم (علیه السلام) و فرزندان او را فرمان داد كه به آن خانه روى نهند و آن­جا بازارگاهى شد براى كسانى كه در سفرها در پى سودند و بارگاهى براى افكندن بارها. مردم، شتابان روى به بيت­الحرام آوردند. از بيابان­هاى بى­آب و گياه و از عمق درّه­هاى ژرف و جزيره­هاى پراكنده و درياها. تا از روى خوارى شانه­هاى خود را بجنبانند و گرد آن بگردند و آواز به تهليل بردارند. موى پريشان و خاك آلود، نه دوان و نه آهسته گام بردارند. جامه­ها از تن به در كنند و با رها كردن موى، چهره نيكوى خود را زشت نمايند. اين است آزمايش بزرگ و امتحانى سخت و آزمونى آشكار. خداوند آن را سبب رحمت خود ساخت و وسيله رسيدن به بهشت خويش.

وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یضَعَ بَیتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَینَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِی الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَینَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْیافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِیاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ، اگر خداى مى­خواست بيت­الحرام خود را و پرستشگاه­هاى بزرگش را در ميان باغ­ها و نهرها قرار مى­داد و در جايى كه زمين نرم و هموار باشد، در مكانى پر درخت و درختان سرشار از ميوه. در ميان خانه­ها و عمارات بسيار و روستاهاى به هم پيوسته. در ميان گندمزارهاى قهوه­اى رنگ و اراضى پرباران و باغستان­هاى خرم و راه­هاى آباد. در اين حال، پاداش اندك بود، زيرا رنج سفر اندك بود.

وَ لَوْ کانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَینَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ یاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِیاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِک مُصَارَعَةَ الشَّک فِی الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النَّاسِ؛ اگر بنيانى كه كعبه بر روى آن ساخته شده و سنگ­هايى كه ديوارهايش را برآورده، زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنى بود، از دودلی­ها و ترديدهايى كه در سينه ها جارى كرده مى­كاست و سعى و كوشش شيطان را از دلها دور مى­ساخت و اضطراب و نگرانى را از قلب مردم مى زدود.

وَ لَکنَّ اللَّهَ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ یبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّکبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ، وَ لِیجْعَلَ ذلِک أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ‏[3]. ولى خداوند بندگانش را به گونه گونه سختى مى­آزمايد و به انواع مجاهدت­ها به بندگى وامى­دارد. و به كارهاى ناخوش آيند امتحان مى­كند تا تكبّر و خودپسندى را از دلهای­شان بيرون كند و خوارى و فروتنى را جانشين آن سازد. اينهاست درهايى كه به عوالم فضل و احسان او گشوده مى­شود و سبب­هايى مهيا براى آن­كه بندگانش را بيامرزد و گناهان­شان را ببخشايد.

 

چرا كعبه، در حجاز واقع شده است؟ فلسفه كعبه و قرار گرفتن آن در سرزمين حجاز و سفر به مکه چيست؟

حضرت امام علی علیه السلام در خطبه قاصعه ( خطبه 192 ) پاسخ می‌دهد:

ابن ابي الحديد شارح نامي نهج البلاغه در مورد خطبه قاصعه مي‌گويد سوگند که در طول 50 سال بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده‏ام و هر گاه خواندم قلبم تپيد، اعضاي بدنم لزريد و ترس و لرزش وجودم را فراگرفت و از آن پند گرفتم واعظان و فصيحان از اين گونه سخنان بسيار گفته‏ اند و من بر اين سخنان فراوان دست يافته ‏ام اما هرگز تأثير کلام امام را بر دل من نداشته‏ اند.

حضرت امام علي علیه السلام در خطبه قاصعه در باره فلسفه قرار گرفتن كعبه در سرزمين حجاز و فلسفه سفر به آن مي‌فرمايد:

أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ

آيا نمی‌بینید كه خداوند سبحان انسان‌هاى را پيشين از آدم تا آيندگان

بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ

با سنگ‌هايى در مكّه آزمايش كرد كه نه زيان می‌رسانند و نه نفعى دارند نه مى‌بينند و نه مى‌شنوند

فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً

اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايدارى و استواری مردم گردانيد

ثُمَ‏ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً

سپس كعبه را در سنگلاخ‌ترين مكان‌ها

وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً

بى‌گياه‌ترين زمين‌ها

وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً

و كم فاصله‌ترين درّه‌ها

بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ

در ميان كوه‌هاى خشن و سنگريزه‌هاى فراوان

وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ

و چشمه‌هاى كم آب و آبادى‌هاى از هم دور

لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ

كه نه شتر، نه اسب و نه گاو و نه گوسفند هيچ كدام در آن سرزمين رشد نمی‌کند؛ قرار داد

وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ

اگر خداوند خانه محترم خود و مشاعر عظام را

بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ

ميان باغ‌ها و نهرها و زمين‌هاى سرسبز و هموار

جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى

در میان انبوه درختان و ميوه‌های فراوان

مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ

و مناطقى آباد و كاخ‌هاى بسيار و آبادى‌هاى به هم پيوسته

وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ

در ميان گندم زارها و باغات خرّم و پر از گل و گياه و داراى مناظرى زيبا و پر آب

وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ

و در وسط باغستان‌های سرسبز و جادّه هاى آباد؛ قرار مى‌داد

لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ

به همان اندازه كه آزمايش ساده می‌بود پاداش نيز کم ارزش مى‌شد

 

چرا كعبه از سنگ عادی است؟

وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا

اگر پايه‌ها و بنيان كعبه و سنگ‌هاى آن

بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ

از زمرّد سبز، و ياقوت سرخ و داراى نور و روشنايى بود

لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ

دل‌ها ديرتر به شك و ترديد مى‌افتاد

وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ

و تلاش شيطان بر قلب‌ها كمتر اثر مى‌گذاشت

وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ

و وسوسه هاى پنهانى او در مردم کمتر كارگر می‌شد

وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ

در حالی كه خداوند بندگان خود را با انواع سختى‌ها مى‌آزمايد

وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ

و با مجاهدت بسیار آنان را به تعبد می‌خواند

وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ

و به اقسام گرفتارى‌ها مبتلا مى‌سازد

إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ

تا كبر و خود پسندى را از دل‌هايشان بزداید

وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ

و به جاى آن فروتنى بنشاند

وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ

و درهاى فضل و رحمتش را به روى شان بگشايد

وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ‏

و وسائل عفو و بخشش را به آسانى در اختيارشان بگذارد


[1] – نهج البلاغه،خطبه 192(قاصعه)

[2] – ابن ابی الحدید، شارح نامی نهج البلاغه درباره خطبه قاصعه می‌گوید: سوگند یاد می‏کنم که از پنجاه سال تا کنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده‏ام و هر گاه خواندم، قلبم تپید، اعضای بدنم لزرید و ترس و لرزش وجودم را فراگرفت و از آن پند گرفتم. واعظان و فصیحان، از این¬گونه سخنان بسیار گفته‏اند و من بر این سخنان، فراوان دست یافته‏ام، اما هرگز تأثیر کلام امام علیه السلام را بر دل من نداشته‏اند

[3] – نهج البلاغه، خطبه 192

نوشته های مشابه

← نوشته قبلی

نوشته بعدی →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *