خداوند از طریق جبرائیل به پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خبر داد که کفار و مشرکین قریش برای قتل تو نقشه کشیدهاند.
لیلة المبیت (شب واقعه)
خداوند از طریق جبرائیل به پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خبر داد که کفار و مشرکین قریش برای قتل تو نقشه کشیدهاند: وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ الله وَ الله خَیرُ الْماکرین[1]؛ به یاد آر آن گاه که کافران دربارۀ تو نیرنگ میزدند تا تو را به زندان اندازند یا بکشند، یا از وطن بیرونت کنند، و همواره هم نیرنگ میزنند، خداوند کیفرِ نیرنگشان را میدهد، و خداوند بهترین کیفردهنده به نیرنگزنان است.
بر این اساس پیامبر گرامی اسلام مأموریت یافت تا از مکّه به مدینه منوّره هجرت نمایید و هجرت باید بسیار ماهرانه صورت میگرفت تا با عملی نشدن نقشه کفار و مشرکین قریش، پیامبر گرامی اسلام، جان سالم ببر برد و به بهترین روش اثر گذار صورت گیرد. از این رو پیامبر گرامی اسلام حضرت علی علیه السلام را صدا زد و او را از نقشه و مأموریت مطلع ساخت و بیان فرمود کسی باید بجای من در بستر من بخوابد.
به یقین کسی در ایمان، در شجاعت و تدبیر صالحتر از علی علیه السلام نبود. علی عرضه داشت: «آیا با خوابیدن من در بستر، شما در امان خواهید بود؟» و آن بزرگوار فرمود: «آری» و علی سجده شکر نمود و در بستر پیامبر خوابید.
شب هنگام خداوند جبرائیل و میکائیل را مخاطب قرار داد و فرمود: «من میان شما پیمان برادری بستم و عمر یکی را بیشتر از دیگری قرار دادم اکنون کدام یک حاضر هستید عمر خود را به دیگری ایثار کنید» و هیچ کدام حاضر به ایثار نشدند در این هنگام خداوند فرمود: «من میان محمد و علی پیمان برادری بستم، ببینید چگونه علی جان خود را فدای پیامبر کرده است!» آنگاه به جبرئیل و میکائیل فرمان داد که هر دو به زمین فرود آیید و علی را از خطر دشمن حفظ کنید و سپس آیه شریفه از جانب خداوند بر پیامبر نازل کردید: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآء مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رؤوفٌ بِالْعِباد[2]؛ و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد، و خدا نسبت به این بندگان مهربان است.
قریش نا امید از جستجو
شمشیرزنان ماهر قریش نزدیکیهای صبح به خانه پیامبر حملهور شدند و با حضرت علی که در بستر پیامبر خوابیده بود؛ مواجه گردیدند، دیدند پیامبر از دست آنها گریخته است.
شمشیرزنان ماهر قریش نزدیکیهای صبح به خانه پیامبر گرامی اسلام حملهور شدند و با حضرت علی که در بستر پیامبر خوابیده بود مواجه گردید، دیدند پیامبر از دست آنها گریخته است. در این هنگام حضرت امام علی را مورد عتاب قرار دادندکه پیامبر کجاست و علی جواب داد مگر پیامبر را به من سپرده بودید که الآن آو را از من میخواهید؟
به همین خاطر تمام راههای مدینه را بستند، و افراد ماهری که در شناسائی ردّ پای اشخاص مهارت کامل داشتند استخدام کردند تا به حضرت دست یابند و برای یابنده پیامبر صد شتر به عنوان جایزه مقرر کردند.
قریش در قسمتهای شمالی مکّه که مسیر به طرف مدینه است در جستجو بودند، در حالی که پیامبر برای ابطال نقشه آنها، به طرف جنوب مکّه رفته و در غار ثور که نقطه مقابل مدینه است مخفی شده بود.
ردِّ پا شناس معروف مکّه، ابوکرز، ردّ پای پیامبر را گرفت و تا نزدیکی غار ثور رسید و گفت ردّ پای پیامبر تا این نقطه بوده است، احتمال دارد که او در غار پنهان شده باشد. کسی را مأمور کردند که به داخل غار برود آن شخص هنگامی که برابر غار قرار گرفت، دید تارهای غلیظی بر دهانه غار تنیده است و کبوتران وحشی در آنجا تخم گذاردهاند. وی بدون اینکه وارد غار شود، برگشت و گفت: تارهائی در دهانه غار وجود دارد و حاکی از این است که کسی آنجا نیست.
این فعالیت، سه شبانه روز ادامه داشت و پس از سه روز تلاش و کوشش، جملگی مأیوس شدند و از تعقیب پیامبر دست کشیدند و راههای مدینه که به وسیله مراقبان قریش مسدود شده بود، باز گردید.
غار ثور
پیامبر گرامی اسلام در مقدمه هجرت به غار ثور که در جنوب مکّه قرار داشت رفت و هنگامی که کفار و مشرکین قریش نزدیک غار شدند، ابوبکر که همسفر پیامبر گرامی اسلام بود، بسیار وحشت زده شد و آن بزرگوار او را تسلی داد و فرمود: لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا[3]؛ نگران نباش خدا با ماست.
پیامبر گرامی اسلام سه شبانه روز در غار ثور بود و علی علیه السلام در دل شب اخبار مکّه را برای پیامبر میبرد تا شب سوم، در شب سوم پیامبر به علی دستور داد: دو شتر با یک راهنما آماده کند، در این موقع ابوبکر گفت: من دو شتر قبلًا برای شما و خودم آماده کردهام. حضرت نپذیرفت و وقتی ابوبکر اصرار کرد پیامبر فرمود: من با پرداخت قیمت آن، حاضرم قبول کنم. سپس به علی دستور داد که قیمت شتر را بپردازد و علی در شب چهارم شتران را با راهنما در پائین غار آورد و پیامبر با همسفر خود در شب چهارم ربیعالاول از طریق خط ساحلی، عازم یثرب گردید.
قرآن در این زمینه می فرماید: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ کفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کلِمَةَ الَّذِينَ کفَرُوا السُّفْلَىٰ وَکلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَکيمٌ[4]؛
اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد؛ آن هنگام که کافران او را از مکّه بیرون کردند، در حالی که یک نفر بیشتر همراه نداشت. در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود گفت: غم مخور، خدا با ماست. در این موقع، خداوند سکینه و آرامش خود را بر او فرستاد؛ و با لشکرهایی که مشاهده نمیکردید، او را تقویت نمود؛ و کار کافران بیمایه و بیارزش و خواست خدا سرامد و پیروز گردید و خداوند عزیز و حکیم است.
هجرت پیامبر گرامی اسلام به مدینه منوره
مسیر چهارصد کیلومتری مکّه به یثرب، گرمای سوزان جزیرة العرب و وجود رهگذران که شاید خبر هجرت پیامبر را برای قریش ببرند؛ پیامبر گرامی اسلام را برآن داشت تا حرکت در شب و استراحت در روز را انتخاب کند. با این حال شتر سواری، حضرت را از دور دید و مسیر پیامبر را به مکّه گزارش داد.
در این حال سراقة بن مالک برای این که تنها موفق به اخذ جایزه گردد، خود را به استراحت گاه پیامبر رساند اما قبل از هر حرکتی، پیامبر گرامی اسلام از خداوند خواست تا آنان را از شر این مرد نجات ده. چیزی نگذشت که اسب سراقه رم کرد و او سخت به زمین خورد. سراقه با حالت التماس رو به حضرت کرد و گفت: غلام و شتر من در اختیار شما، در انجام هرگونه امری حاضرم اما با من کاری نداشته باش. حضرت فرمود: مرا نیازی به تو نیست برگرد و دیگران را از تعقیب ما منصرف کن. و او به هرکس میرسید میگفت: در این مسیر اثری از محمد نیست.
پیامبر گرامی اسلام روز دوشنبه 12 ربیع الاول در میان استقبال گرم مهاجران و انصار که از هجرت آن بزرگوار مطلع شده بودند و در انتظار موکب حضرت بودند؛ به روستای قبا وارد شد. وقتی پیامبر گرامی اسلام به روستای «قباء» وارد شد، نزديکيهاى ظهر بود و مهاجران و انصار که از آمد پیامبر گرامی مأيوس شده بودند، به خانههاشان برگشتند، اما يکى از آنها که هنوز در جاى بلندى نشسته و سمت مکّه را مىنگريست، ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسيدند و در زير درختى آرميدند، او حدس زد که افراد تازه وارد، همان پيامبر گرامی اسلام و همراهان او باشند از اين رو فرياد زد: اى فرزندان «قيله» آن کسى که روزها به انتظارش نشسته بوديد آمد.
حدس او به خطا نرفته بود و مسافران تازه وارد همان پیامبر گرامی و همراهان او بودند. مردم که اين صدا را شنيدند دسته دسته بيرون ريختند و به طرف همان جايى که پيغمبر خدا بود هجوم آوردند و از آن بزرگوار استقبال کردند و پس از استقبال باشکوه از حضرت خواستند تا وارد مدینه شود و آن بزرگوار فرمود: فما أنا بداخلها حتّى يقدم ابن اُمّي وأخي، وابنتي[5]؛ تا آمدن پسر عمویم و برادرن علی و آمدن دخترم منتظر میمانم.
پیوستن حضرت علی به پیامبر
مردم مکّه نزد پیامبر گرامی اسلام اماناتهای زیادی داشتند، آن بزرگوار به علی علیه السلام دستور داد در مکّه اعلام کند هر کس نزد پیامبر خدا امانت دارد نشانیش را بدهد و امانت خود را بگیرد و علی علیه السلام مو به مو به دستور پیامبر عمل کرد و تمامی امانات را به صاحبانشان برگرداند و آماده هجرت شد.
هنگام حرکت به سوی مدینه به باقی مانده مسلمانان که آماده مهاجرت بودند پیغام داد که مخفیانه از مکّه خارج شوند و در چند کیلومترى شهر توقف کنند تا به آنان ملحق شود، امّا خود در روز روشن بار سفر بست و فواطم، یعنی فاطمه زهرا علیها السلام، فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبیر را با کمک ایمن فرزند امّ ایمن سوار بر کجاوه کرد و به قصد هجرت حرکت نمود و به ابو واقد افشار شتر به دست او بود و از ترس قریش میخواست سریع حرکت کند، فرمود: شتران را آهسته بران زیرا زنان، توانایى تند رفتن ندارند.
قافله هنگام خروج از شهر مکّه با هفت سوار نقابدار از قریش مواجه شد، حضرت به دفاع پرداخت و شمشیرش بر پشت اسب یکی از آنها فرود آمد، در آن هنگام خطاب به آنان فریاد زد: هرکس مىخواهد که او را قطعه قطعه کنم نزدیک شود. کفار و مشرکین قریش، احساس کردند حضرت آماده است تا پاى جان با آنان بجنگد، لذا حضرت را رها کردند و قافله راه مکّه را در پیش گرفتند.
روز 15 ربیع الاول به پیامبر گرامی اسلام خبر دادند علی علیه السلام در نزدیگی قبا است، حضرت فرمود: رسید او را نزد من آورید. بعد از مدتی پیامبر سراغ علی را گرفت و جواب شنید که پاهای علی مجروح است و نمیتواند راه برود و پیامبر خود را به علی رساند و هنگامى که نگاه پیامبر به حضرت على افتاد و پای مجروح آن بزرگوار را دید او را در آغوش گرفت و اشک در دیدگان پر مهرش جاری شد. پیامبر گرامی اسلام بعد از ورود علی به قبا و تعیین حدود مسجد قبا توسط جبرائیل که همان مسجد تقوا است؛ در روز جمعه وارد مدینه منوره گردید.
بزرگترین تحول تاریخ
هجرت بزرگترین تحول تاریخ بشر است، در تاریخ اسلام، شخصیتی بالاتر از شخصیت پیامبر گرامی اسلام و حادثهای تأثیر گذارتر از حادثه هجرت نیست زیرا با هجرت پیامبر، صفحه تاریخ بشریت ورق خورد. پیامبر و مسلمانان از محیط پرخفقان، به محیط مساعد و آزاد گام نهادند. مردم مدینه، از رهبر مسلمانان به گرمی استقبال کردند، و قدرت و نیرو در اختیار آنان نهادند و چیزی نگذشت به برکت همین هجرت، اسلام برای خود تشکیلات سیاسی و نظامی پیدا کرد و به صورت حکومتی نیرومند در شبه جزیره و پس از چندی در مجموع جهان درآمد، و تمدن بزرگی را پیریزی کرد، که چشم بشریت مانند آن را ندیده است.
از این رو مسلمانان به تبعیت پیامبر گرامی اسلام سرآغاز تاریخ اسلام را همان سال هجرت پیامبر قرار دادند. پیامبر نخستین کسی است که هجرت خویش را مبداء تاریخ شناخت و نامهها و مکاتبات خود را با سران قبایل و رؤسای عرب و شخصیتهای بارز، به تاریخ هجری مزین ساخت.
[1]. آیه 30 سوره انفال
[2]. آیه 207 سوره بقره
[3]. آیه 40 سوره توبه
[4]. آیه 40 سوره توبه
[5]. كافي ج ٨ – صفحه 340
دیدگاهتان را بنویسید