بخش دهم بازخوانی قیام عاشورا: جواب امام حسین به عبداللّه بن عمر

پس از وارد حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام به مکّه، عبداللّه بن عمر که عازم مدینه بود، به حضور حضرت رسید و با آن که یکی از مخالفان یزید بود، به آن بزرگوار پیشنهاد صلح و سازش و بیعت با یزید داد و حضرت را از عواقب خطرناک مخالفت با یزید برحذر داشت و بنا به نقل خوارزمى، چنین گفت: یا اباعبداللّه! چون مردم با این مرد بیعت کرده‌اند و درهم و دینار در دست اوست قهرا به او روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى که این خاندان با شما دارد، مى‌ترسم در صورت مخالفت با وى کشته شوى و گروهى از مسلمانان نیز قربانى این راه شوند و من از رسول خدا صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ و سَلَّم شنیدم که فرمود: حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گردید. پس برای پیشگیری از کشتن خود و ذلت و خوارى مسلمانان از در بیعت و صلح با یزید وارد شو[1].

 

حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام در پاسخ به پیشنهاد عبداللّه بن عمر فرمود: یا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ اَنَّ رَأْسَ یحْیى بْنِ زَکرِیا اُهْدِىَ اِلى بَغِی مِنْ بَغایا بَنِى اِسْرائیل؟ ابوعبدالرحمان! مگر نمى‌دانى که دنیا آن‌چنان حقیر و پست است که سر بریده انسان برگزیده و پیامبر عظیم الشأن مانند یحیى بن زکریا را به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاک و زناکارى از بنى اسرائیل فرستاده مى شود.

 

اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائیل کانُوا یقْتُلُونَ مابَینَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیاً ثُمَّ یجْلِسُونَ فى أسْواقِهِمْ یبِیعُونَ وَیشْتَرُونَ کاَنْ لَمْ یصْنعُوا شَیئاً؛ مگر نمى دانى که بنى اسرائیل با خداى بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند که در اول صبح هفتاد پیامبر را به قتل مى رساندند سپس به خرید و فروش و کارهاى روزانه خویش مشغول مى‌شدند که گویا کوچکترین جنایتى مرتکب نگردیده اند.

 

فَلَمْ یعْجِّلِ اللّهُ عَلَیهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِک اَخْذَ عَزِیزٍ ذى انْتِقامٍ اتَّقِاللّه یا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتى[2]؛ پس خداوند به آنان مدتى مهلت داد ولى بالاخره به سزاى اعمالشان رسانید و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شدیدترین وجهى فرا گرفت؟

 

سپس حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام چنین فرمود:

یا ابوعبدالرحمان! از خدا بترس و دست از نصرت و یارى ما برمدار[3]!

 

بنا به نقل شیخ صدوق چون عبداللّه بن عمر از پیشنهاد خود نتیجه‌اى نگرفت، عرضه داشت: یا اباعبداللّه ! دوست دارم در این هنگام مفارقت اجازه بدهید آن قسمت از بدن شما را که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مکرر مى‌بوسید من هم ببوسم و آن بزرگوار اجازه داد و عبداللّه سه بار سینه آن حضرت را بوسه زد و در حالى که گریه مى‌کرد چنین گفت: اَسْتَوْدِعُک یا اَباعَبْدِاللّه…؛ یا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و با تو خداحافظى مى کنم؛ زیرا تو در این سفر کشته خواهى شد[4].

 

بازخوانی جواب امام حسین به عبداللّه بن عمر

 

  1. جواب مناسب

پاسخ حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام به افراد مختلف، مناسب با سطح درک و بینش و طرز تفکر افراد بوده است و پاسخ آن بزرگوار به پیشنهاد عبداللّه بن عمر از این قاعده مسنثتی نیست.

 

  1. مدعیان عوام فریب

چه بسیارند کسانی که منافع دین را می‌خواند، اما حاضر نیستند هزینه تدینّشان را بپردازند، اینان همواره دین را برای خود هزینه می‌کنند نه خود را برای دین، اینان خود را علاقمند و دلسوز رهبران دینی می‌دانند و برای اثبات ادعای ریاکارانه خود، دست و بازوی امام را می‌بوسند و یا اشک تمساح می‌ریزند اما هرگز حاضر نیستند در حمایت و تحقق منویات امام قدمی بردارند.

 

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود

توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را[5]

 

  1. گندم نمایان جو فروشی

چه بسیارند کسانی که سالوس­صفت خود را حامی دین معرفی می‌کنند اما از پشت، خنجرشان آخته‌ی ضربه زدند به دین است. آن جایی که باید همراهی کند، با صد عذر، سکوت و خانه نشینی را برمی‌گزیند و آن­جایی که باید در برابر کجی و انحراف، مقاومت کند، همراه می‌شوند.

 

  1. کوفی صفت

یکی از آن خیل عظیم افراد منحرف و عوام فریب، عبداللّه بن عمر است. عبداللّه بن عمر کارنامه تدیّنش پر از نفاق و دورویی است. او کوفی صفتی است که یزید­وار بر گرده دین تاخت و بسیاری را منحرف کرده است. وی از یک سو بر دست و بازوی امام ریاکارانه بوسه می‌زند و از سو دیگر پیشنهاد صلح و سازش به امام می‌دهد. از یک سو برای جان امام منافقانه اشک تمساح می‌ریزد و از سوی دیگر با یزید اعلان وفادارى مى‌کند. از یک سو خود مرید علی معرفی می‌کند و از سوی دیگر حاضر به بیعت با حضرت نمی‌شود. از یک سو سخن از سنت و سیره پیامبر می‌زند و از سوی دیگر معاویه را به رسمیت شناخت. از یک سو داعیه تدین و وفاداری به پیامبر گرامی اسلام دارد و از سوی دیگر با حجاج بن یوسف، خونخوار مروانی، شبانه بیعت می‌کند.

 

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ

خطش تمام، کوفی و مُهرش فریب بود

پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت

آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند[6]

 

  1. سفارش پیامبر گرامی اسلام

آن چه پیامبر گرامی اسلام در باره کشته شدن حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام بیان فرموده است؛ برای این نیست که مواظب باشید امام حسین به عراق نرود که اگر برود کشته می‌شود، بلکه پیامبر گرامی اسلام به امت اسلامی می‌خواهد بفهماند که مواظب باشید، اسباب این کشته شدن فراهم نشود. پیامبر گرامی اسلام مسلمانان را به ترک فعل دعوت نکرد تا عبداللّه بن عمر بر آن پافشاری کند، بلکه مقصود آن بزرگوار این است که مواظب باشید، در کشتن آن بزرگوار، نقش نداشته باشید و مواظب باشید، دست از یاری او برندارید.

 

  1. ذلت و زبونى

پیامبر گرامی اسلام در یک پیش­گویی فرمود: هرکس دست از یارى فرزندم بردارد، به ذلت و زبونى دچار خواهد شد[7] و این حقیقت در باره عبداللّه بن عمر محقق شد. آنگاه که حجاج برای سرکوبی اهل مدینه آمد، عبداللّه بن عمر برای بیعت شبانه خود را به حجاج رساند و حجاج بجای دست، پای خود را برای بیعت از زیر لحاف بیرون کرد و او با تمام خاری و خفت با بوسه بر پای حجاج با او بیعت کرد[8]. ذلِک لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْیا وَلَهُمْ فِى اْلاخِرَةِ عَذابٌ عَظَیمٌ؛ این رسوایی آنها در دنیاست؛ و در آخرت، مجازات عظیمی خواهند داشت[9].

 

 

  1. یحیی شهید

حضرت أَبا عَبدِاللهِ الحُسَين عَلَيهِ السَّلام در چند مرحله از حادثه تلخ و جنایت بزرگ کشته شدن حضرت یحیى عَلی نَبیِنا و عَلَیهِ السَّلام و به ارمغان رفتن سر بریده او برای یک جنایتکار یاد مى‌کند تا تشابه حرکت خود را با آن بزرگوار در چند جهت به همگان بفهماند: اول حرکت پیامبر گونه خود را معرفی کند، دوم از عاقبت شهادت خود خبر دهد، سوم خباثت عاملان شهادت را یادآور شود و چهارم از جنایت طاغوت زمان یزید پرده بردارد و پنجم خسارت سکوت مسلمانان، خاصه خواص اهل حق را گوشزد کند.


[1] – مقتل الحسین(ع)، انوار الهدی، ج1، ص278.

[2] – همان، ص280.

[3] – همان.

[4] – الأمالی، البعثه، ج1، ص217.

[5]– سعدی

[6] – علیرضا قزوه

[7] – مقتل الحسین(ع)، انوار الهدی، ج1، ص278.

[8] – شرح نهج البلاغه، آیت الله مرعشی نجفی، ج13، ص242.

[9] – مائده/ 33.

نوشته های مشابه

← نوشته قبلی

نوشته بعدی →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *