در این شرائط، چنان عرصه برای ادامه جهاد و مبارزه، تنگ شده بود که هر حرکت نسنجیده میرفت تا نظام اسلامی را با چالش جدّی روبرو سازد و نیروهای معدود وفادار را از هستی ساقط کند و حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در این شرائط، چارهای جز پذیرش صلح تحمیلی نداشت چرا که هر حرکت دیگری به شکست منتهی میشد.
امروز بیش از هر زمانی به بازخوانی تدبیر شایسته و حرکت هوشمندانه حضرت امام حسن مجتبی، در برابر صلح تحمیلی معاویه، نیاز داریم.
بعد از شهادت امیر مؤمنان، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام خطبهای ایراد فرمود و در پایان خطبه مردم گروه گروه با آن بزرگوار بیعت کردند و خلافت حضرت را به رسمیت شناختند و مردم دیگر بلاد، یکی پس از دیگری خلافت آن بزرگوار را به رسمیت شناختند.
کارشکنیهای منافقین و معاویه
وقتی معاویه فهمید که مردم با حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، بیعت کردهاند، به مخالفت با آن بزرگوار برخواست و با اعزام نیرو به اقصی نقاط جهان اسلام، دستور داد به نام مأمورین امام حسن علیه السلام، مردم را به دادن خراج مجبور کنید و آنانی که در دادن خراج امتناع ورزیدند؛ مجازات نمایید و این گونه با جوّ رعب و وحشت و آشوبگری، مردم را علیه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام تحریک نمود.
هنگامی که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با آشوبگری معاویه مواجه شد؛ طی چند نامه، معاویه را به پذیرش حکومت مرکزی و ترک آشوب در بلاد مسلیمن فراخواند امّا معاویه از دستور امام حسن مجتبی علیه السلام سرپیچی کرد و در مقابل سپاهی عظیمی را برای جنگ با آن بزرگوار به عراق گسیل کرد.
فرمان جهاد
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه، فرمان جهاد داد و سپاه دوازده هزار نفری را به فرماندهی عبیدالله بن عباس که از نخستین افرادی بود که مردم را به بیعت امام تشویق کرده بود؛ به عنوان طلایه داران لشکر، به شمالیترین نقطه در عراق گسیل کرد و قیس بن سعد و سعید بن قیس که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند را به عنوان مشاور و جانشین عبیدالله بن عباس تعیین نمود.
وقتی عبیدالله بن عباس با سپاه معاویه روبرو شد، اردو زد، امّا وسوسههای مکرر معاویه او را تحت تاثیر قرار داد و مطمئنترین فرمانده امام را، در مقابل یک میلیون درهم که نصفش نقد بود؛ به اردوگاه خود کشاند و به دنبال وی هشت هزار نفر به اردوگاه معاویه شتافتند.
قیس بن سعد طبق دستور حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و طی سخنان مهیجی کوشید روحیه سربازان را تقویت کند و وقتی معاویه خواست او را نیز با پول بفریبد، فریب نخورد و همچنان در مقابل معاویه ایستادگی کرد.
معاویه چند نفر از افراد که مورد اعتماد مردم بودند را به حضور امام حسن مجتی علیه السلام فرستاد تا با حضرت ملاقات کنند، و پس از خروج از چادر امام، در میان مردم اعلام کردند: خدا بوسیله فرزند پیامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت و خون مردم را حفظ کرد و حسن بن علی با معاویه صلح کرد. این شایعه به سرعت میان سپاه امام منتشر شد و این گونه معاویه، خباثت خود را به حد اعلی رساند.
مسلمانان که در ظاهر برای جنگ آماده شده بودند، براشفتند و دست به شورش زدند به حدی که به سرا پرده امام حملهور شده و آنچه در خیمه بود حتی فرش زیر پای امام را به غارت بردند و در صدد قتل امام برآمدند و در این میان یکی از خوارج، به تحریک عوامل معاویه، نیزهای بر ران امام زد و جراحت سختی در ران آن حضرت پدید ساخت.
معاویه در خباثت دیگری، از بعضی از روسای قبائل خواست تا طی نامههایی، از او بخواهند تا به سوی عراق حرکت کند و قول دادند به محض نزدیک شدن وی، حضرت امام حسن مجتبی را تسلیم وی کنند و معاویه عین نامهها را برای حضرت فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است؟
پیشنهاد صلح
معاویه وقتی وضع را برای اغراض پلیدش مساعد یافت، به امام پیشنهاد صلح داد و عبدالله بن عامر را به عنوان نماینده با نامهای سفید که زیر آن را امضا کرده بود نزد امام فرستاد و گفت هر چه تو در آن صلح نامه بگنجانی من آن را قبول دارم. این اقدامات رذیلانه معاویه، جو بسیار سنگینی بر سپاه اسلام حاکم کرد.
در این شرائط آن بزرگوار چارهای نداشت تا موضوع را با سپاهیان خود در میان بگذارد و از آن جایی که نقشههای رذیلانه معاویه کار خود را کرده بود، عده زیادی خواهان صلح شدند و عدهای با تهمت درخواست صلح را به آن حضرت نسبت دادند و عدهای با زخم زبان به جان امام افتادند و این گونه بین سپاهیان آشفتگی عجیبی ایجاد شد.
در این شرائط، چنان عرصه برای ادامه جهاد و مبارزه، تنگ شده بود که هر حرکت نسنجیده میرفت تا نظام اسلامی را با چالش جدّی روبرو سازد و نیروهای معدود وفادار را از هستی ساقط کند و حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در این شرائط، چارهای جز پذیرش صلح تحمیلی نداشت، چرا که هر حرکت دیگری به شکست منتهی میشد.
در این شرائط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، جنگ مغلوبه با شمشیر را به جنگ بصیرت افزای پیروزمندانه تبدیل کرد، گر چه این پیروزی سالهای بعد نمودار شد، امّا آن زمان، هنوز زمان تحریف غدیرها بود، و شهادت، حرکتی نبود که به بصیرت افزایی کمک نماید و خون را بر شمشیر پیروز کند، برای همین هم حضرت امام حسین علیه السلام در زمان معاویه، قیام نکردند و منتظر ماند تا نهالی که برادرش، با صبوری آبیاری کرده بود، تنومند شود و به ثمر برسد که دیگر تاریخ از آن پس، نتواند هیچ قیامی را تحریف نماید.
زمینههای صلح تحمیلی
آن چه مشروعیت جنگ را زیر سؤال برد و سپاهیان اسلام را در رویارویی با سپاه شام سست کرد و توان جنگ با معاویه را از سپاه امام گرفت و در نهایت صلح را بر امام حسن مجتبی تحمیل نمود، عبارت بود از:
- فریب و خرید فرمانده توسط معاویه؛
- پیوستن عمده طلایه داران سپاه، به لشکر شام؛
- بهرهگیری از شیوههای مرموزانه فریب و شایعه پراکنیهای پیچیده و توطئهگریهای پیدرپی؛
- استخدام جاسوس و مزدور خبره برای ایجاد آشوب و شکاف در بین سپاه اسلام؛
- بکارگیری افراد ظاهر الصلاح برای فریب سپاه اسلام، توسط عوامل معاویه؛
- غوغاسالاری و حادثه آفرینی و ترور امام توسط خوارج؛
- نامههای روسای قبائل در همکاری با معاویه؛
- فریبکاری معاویه در ارسال صلح نامه سفید امضا؛
- ساده لوحی مسلمانان در برابر عوام فریبیهای معاویه؛
- چند دستگی سپاه اسلام در پیروی از امام؛
- خستگی از جنگهای پیدرپی؛
- راحت طلبی و عافیت طلبی کوفیان؛
- تند روی بعضی از نیروها که قصد جنگ با سپاه شام داشتند؛
- بیبصیرتی بیشتر اعضای سپاه
- بیتفاوتی خواص اهل حق.
نتایح پذیرش صلح تحمیلی
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، در شکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ و تدبیر شایسته آن بزرگوار در مدیریت صلح تحمیلی، آثار و برکات زیادی را دنبال داشت که به عناوین کلی آن اشاره میشود:
- حفظ دین مبین اسلام
جامعه آن روز مواجه بود با گروههای متلوّن و متضاد مانند: نان به نرخ روز خورهای سود جو و طمع کار، دنیا پرستانِ دارای تعصبات عشیرهای، پیمان شکنان بیوفا، نافهمان خوارح، طرفداران حزب خطرناک اموی و از سوی دیگر مسلمانان غیر عرب و تازه مسلمانان شده ناآگاه، که میرفت تا اسلام را از هستی ساقط کند و تمامی زحمات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و مجاهدتهای یاران را هدر دهد و حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در این شرائط خطرناک حاکم، با مدیریت صحیح صلح تحمیلی، دین مبین اسلام را از خطر نابودی حفظ کرد.
- حفظ جامعه اسلامی
به برکت مدیریت صلح تحمیلی توسط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، اختلاف و تشتت در جامعه اسلامی برچیده شد، قوای مسلمانان حفظ گردید، از بدبینی تازه مسلمانان جلوگیری شد، ضربات مدعیان دروغین دین داران بر پیکر دین و رهبری خنثی گردید و زمینه طمع بیگانگان به کشورهای اسلامی برچیده شد.
- خنثی شدن توطئه معاویه
معاویه با نقشهها و توطئههایش از یک سوی میخواست امام را از صحنه جامعه اسلامی حذف کند و از سوی دیگر قصد داشت حاکمیت خود را بر تمامی جهان اسلام خاصه مدینه و مکّه گسترش دهد و از همه مهمتر در صدد محو اسلام ناب محمدی برآمده بود و به برکت مدیریت صلح تحمیلی توسط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، نه تنها معاویه به اهدافش در محو اسلام نرسید و نه تنها امام را نتوانست از صحنه خارج کند، بلکه با برهم زدن شروط صلح و انتخاب ولیعهدی یزید ملعون، دروغگویی و خباثتش برای مردم آشکار شد.
- آشکار شدن ماهیت بنی امیه
به برکت مدیریت صلح تحمیلی، توسط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، ماهیت کثیف دودمان بنی امیه فاش شد و چهره پلید و خباثت درونی این خاندان، در دشمنی با دین مبین اسلام آشکار گردید و نقشههای پلید آنان، بر علیه امامت و رهبری برملا شد و کینه آنان نسبت به خاندان عصمت و طهارت، برای همگان روشن گردید و در نهایت نابودی بنی امیه رقم خورد.
- بیداری افکار عمومی
به برکت مدیریت صلح تحمیلی، توسط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، به مرور افکار عمومی مردم بیدار شد، و به چهره پلید و خباثت درونی دودمان بنی امیه، در دشمنی با دین مبین اسلام پی بردند به گونهای که در دو دهه بعد قیامهای متعددی بر علیه دودمان بنی امیه، راه افتاد و در نهایت این دودمان پلید از صحنه تاریخ سیاسی جهان اسلام محو گردید.
- تربیت نیروهای شایسته
به برکت مدیریت صلح تحمیلی توسط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، با تبدیل تهدید به فرصت، شایستهترین افراد برای ترویج دین مبین اسلام و برای مبارزه و قیام تربیت شدند. افرادی که برای جانبازی در راه دین مبین اسلام سر از پا نمیشناختند و حاضر بودند همه هستی خود را فدای امامت و رهبری کنند.
- زمینه ساز قیام
به برکت مدیریت صلح تحمیلی توسط حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، زمینه نهضت و قیام سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام برای مبارزه با ظلم و ستم و فساد حاکم و برای ابیاری نهال نوپای دین مبین اسلام و جاودانگی آن فراهم گردید.
اما امروز
اما آن چه امروز لازم است بر آن تأکید شود این است: کسانی که در شرائط فعلی به استناد تدبیر شایسته و حرکت هوشمندانه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، سخن از صلح میزنند، باید لوازم سخن خود را بپذیرند. باید بپذیرند که چه عواملی صلح را بر آن امام بزرگوار تحمیل کرد؟ باید بپذیرند کوتاهیها، خودخواهیها، خیانتها، فریب خوردنها، بیبصیرتیها، صلح را بر آن بزرگوار تحمیل کرد؛ پس کسی که میگوید زمان صلح است، اول باید بپذیرد که خیانتی در کار است، حال یا باید کوتاهی کنیم تا صلح بر ما تحمیل شود یا با خیانت مبارزه کند، تا نیازی به صلح تحمیلی نباشد.
امروز شرائط حاکم بر جهان اسلام، کمتر از شرائط حاکم در زمان امام حسن مجتبی نیست، باید بینیم آیا میخواهیم همانند اصحاب آن بزرگوار، عقب نشینی کنیم و زیر بار صلح تحمیلی برویم؟ یا در برابر همه دشمنیها و توطئههای رنگارنگ در یک جنگ ترکیبی و همه جانبه، میخواهیم همانند اصحاب امام حسین علیه السلام ایستادگی نماییم؟ و بر قول و قرار «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا» محکم و استوار باقی بمانیم؟ و نگذاریم صلحهای تحمیلی بر ما تحمیل شود؟!
جا دارد به بیان حضرت امیر علیه السلام، آنگاه كه لشگر معاويه در جنگ صفّين، آب را بر روی سپاه بست، اشاره شود: …«فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ؛ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»… يا تن به ذلّت و انحطاط دهيد، يا شمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد، که زندگى توأم با خاری و ذلت، همانا شکست و مرگ شما است و کشته شدن با عزت و شهادت همانا پیروزی و زندگی جاوید شما است.
دیدگاهتان را بنویسید