بصیرت و بصیرتافزایی و آگاهی به زمانه، یکی از مهمترین نیاز زندگی بشری است، تا آنجایی که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا
از سوى پروردگارتان براى شما نشانههاى روشن آمده است؛ هر كه از دیده بصيرت و آگاهی به آنها بنگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت برهم نهد به زيان اوست خواهد بود.
بصیرت و بصیرتافزایی و آگاهی به زمانه، یکی از مهمترین نیاز زندگی بشری است، تا آنجایی که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ
از سوى پروردگارتان براى شما نشانههاى روشن آمده است؛ هر كه از دیده بصيرت و آگاهی به آنها بنگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت برهم نهد به زيان اوست و من نگهدارنده شما نيستم و شما را بر قبول ایمان مجبور نمیکنم.
دعوت پیامبران بر اساس بصیرت بوده است
قُلْ هذِهِ سَبِیلِی اَدْعُوا اِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی
بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم
حضرت امیر میفرمایند رزمنده پیروز کسی است که بصیرت و آگاهی او بر شمشیرش سوار شده و زمام شمشیرش را بدست گرفته است:
حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اَسْیافِهِمْ
بصیرتهای خویش را بر شمشیرهایشان سوار و شمشیرها را بر بصیرت استوار کردهاند
معنای بصیرت
بصیرت تشخیص دقیق، درك صحیح و شناخت عمیق حقایق است؛
بصیرت ترکیبی از دانایى، هوشیارى و زیرکى است؛
بصیرت یک نیروی درونی و یک چشم باطنی است که به وسیله آن حقایق شناخته میشوند؛
همانگونه که چشم ظاهر، اشیاء را میبیند؛ بصیرت حقایق را درک میکند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید ما حقایق هستی را به حضرت ابراهیم نشان دادیم
وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ
و این چنین ما به ابراهیم باطن و حقیقت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا حقیقت هستی را بهتر باور کند.
ارکان بصیرت
وَلاَ یحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ الْبَصَرِ والصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ
پرچم جهاد را جز افراد بصیر، با استقامت و آگاه به موارد حق بر دوش نمى کشند
بصیرت دارای سه رکن اساسی است:
- قدرت تشخیص
انسانهای بصیر با قدرت تشخیص، هم درست را از نادرست، هم صحیح را از نا صحیح، هم سره را از ناسره، هم راه را از بیراهه، هم حق را از باطل، هم دشمن را از خودی، هم دشمنی را از دوستی تشخیص میدهند و هم به وظیفه آگاهند.
- آگاهی از جایگاه و مواضع حق
انسانهای بصیر هم از جایگاه حق آگاهاند و از مواضع حق باخبرند؛
در برابر حوادث، جایگاه حق را با توجه به شرائط زمان و مکان، خوب و سریع پیدا میکنند؛
از پیچیدگیها و دشواریهای مدیریت و رهبری امت سر در میآورند؛
از سطحی نگری به شدت پرهیز میکنند.
- عملکرد شایسته، صابرانه و بههنگام
انسانهای بصیر در انجام وظیفه بههنگام و شایسته عمل میکنند و در برابر مشکلات و سختیها صبور و ثابت قدماند؛
بجای احساس تکلیف و تطبیق نظرات رهبری با نظرات خود؛ از تصمیمات حکیمانه رهبری امت اطاعت میکنند و از تصمیمات وی دفاع میکنند.
انسان بصیر
دنبال حق و حقیقت است نه اشخاص
دنبال تکلیف است نه اظهار نظر
دنبال اطاعت است نه تفسیر و توجیح
دنبال دفاع است نه اعتراض و غر زدن
دنبال عمل بههنگام است نه بعد از حادثه
آدم بصیر هنگامه خطر گیج نمیزند.
مصادیق بیبصیرتی
سید رضی رحمت الله علیه در نهج البلاغه یکی از مصادیق بیبصیرتی را آورده است که یکی از اصحاب حضرت امیر عَلَیهِالسَّلام بنام حارث بن حوط که از بصیرت لازم برخوردار نبود و در تعیین حق نگاهش به اشخاص بود؛ به حضرت اعتراض کرد: أتُرانی أظنّ أصحابَ الجمل كانوا علی ضلالة؟ آيا چنين پنداری که من اصحاب جمل را گمراه میدانم؟
حضرت در جواب چنین میفرماید:
یا حَارِثُ، إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ، إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَن ْأَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ
ای حارث تو زير پای خود را ديدی و به پيرامونت نگاه نکردی، پس سرگردان شدی، تو حق را نشناختی تا اهل حق بشناسی و باطل را نيز نشناختی تا باطلگرایان بشناسی.
آنگاه حارث بیبصیرت گفت: فإنّی أَعتزل مع سعید بن مالك و عبد الله بن عمر من و سعد بن مالک، و عبد اللّه بن عمر، از جنگ کنار میرويم
آنگاه حضرت فرمود:
إِنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَ اللهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ ینْصُرَا الْحَقَّ، وَلَمْ یخْذُلاَ الْبَاطِلَ
همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را ياری کردند، و نه باطل را خوار ساختند.
یکی دیگر از مصادیق بیبصیرتی، اعتراض بعضی اصحاب به شرکت حضرت امير عَلَيْهِالسَّلام در شورای معرفی شده از طرف خلیفه دوم عمر بود که حضرت در جواب میفرماید:
عمر بعد از پيامبر با جعل حديثي اعلام كرد که پيامبر فرمود نبوت و امامت هر دو در يك بيت و خانه جمع نميشود يعني مرا به زعم خود با استناد این حدیث جعلی از خلافت بدور نگهداشت و وقتی عمر پيشنهاد شورا را داد من در آن شورا شركت كردم تا اثبات كنم كار عمر با روايت خودساخته او نميسازد و دروغ او را برملا سازم.
این که بعضیها بدون توجه به شرائط زمانه، دائم در حال اعتراضند از بیبصیرتی است.
چرا امام علی عَلَيْهِالسَّلام در برابر غصب خلافت سکوت کرده است؟
چرا در شورای معرفی شده از ناحیه عمر شرکت کرده است؟
چرا از عثمان فاسد دفاع میکند؟
چرا با کشتن عثمان فاسد مخالفت میکند؟
وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً
چرا قاتلان عثمان را قصاص نمیکند؟
چرا امام حسن عَلَيْهِالسَّلام با معاویه مکار صلح کرد؟
چرا امام حسین عَلَيْهِالسَّلام با یزید بیعت نمیکند؟
چرا در آستانهی حج از مکه خارج میشود؟
چرا همراه دیگر حجاج حج بجا نمیآورد؟
چرا در بین همه گزینههای پیشرو به سمت کوفه حرکت میکند؟
چرا اهل بیت خود را همراه میبرد؟
چرا امام رضا عَلَيْهِالسَّلام ولایت عهدی را میپذیرد؟
همه این اعتراضها از بیبصیرتی و ناآگاهی از مواضع حق است.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه . چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
عملکردها
اگر تیراندازان جنگ احد به طمع غنیمت، پیروزی قطعی را به شکست کشاندند؛
اگر بعد از ارتحال پیامبر گرامی اسلام جامعه آن زمان حضرت امیر را خانه نشین کردند؛
اگر حضرت امیر عَلَیهِالسَّلام کوفیان را أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَارِجَالَ میخواند: اى به صورت مردان و به سیرت عارى از مردانگى؛
اگر قرآنهای بر نیزه در صفین سپاه پیروز را زمینگیر کرد؛
اگر شعار لاحکم الا لله رهبری را مجبور به تسلیم کرد؛
اگر صلح بر امام حسن مجتبی عَلَیهِالسَّلام تحمیل شد؛ همه بخاطر بیبصیرتی است.
اگر اهل کوفه با یک نهیبِ ابن زیاد پا به همه قول و قرارها زدند و مهر مکر و فریب را تا ابد بر پیشانی خود گرفتند. مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ . خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود؛
اگر عبیدالله بن حر جعفی بجای پذیرش دعوت حضرت اباعبدالله الحسین عَلَیهِالسَّلام پیشنهاد علیق میدهد و با جواب قاطع امام مواجه میشود که فرمود: وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا. هرگز گمراه کنندگان را به مددکاری نگرفتم؛
اگر مدعیان دینداری و پیشانیپینهبستهها در کربلا در برابر امام زمانشان ایستادند. پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت . آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند؛
اگر بعضیها به جای یک عمر مجاهدت در راه امام حسین؛ حاظر نشدند نیم روزی با حسین باشند و سعادتمند شوند؛
اگر جامعه اسلامی بخاطر رها کردن غدیر عزادار شد و امروز عزاداری میکنیم و کاری به غدیر نداریم؛
آنانی که مظلومیت علی را به آتش زدن در خانهاش، به شکسته شدن پهلوی همسرش، به سقط شدن محسناش و به فرق شکافتهاش میدانند و از برکات وجودی، فیوضات الهی و از مقام هدایت و رهبری آن بزرگمرد تاریخ غافلند؛ همه بخاطر بیبصیرتی است.
اگر آیةالله شیخ فضلالله نوری از رهبران قیام بهدست مشروطهخواهان بهدار آویخته میشود؛
اگر مصدق پایگاه مردمیاش را از دست میدهد و یک شبه با کودتا به زیر کشیده میشود؛
اگر بعضی، از بجای کرنش در برابر معروف و خروش در برابر منكر، از امر به معروف و نهي از منكر برآشفته ميشوند و تمام همتشان زمین زدن آمر به معروف و ناهی منکر است؛ همه بخاطر بیبصیرتی است.
اگر میبینیم با تمام دشمنیهای استکبار و نظام سلطه؛ بعضی هنوز دل در گرو بیگانه دارند بخاطر این است که این گروه سر در آخُر بیبصیرتی دارند.
من از هفتاد من مثنوی مجملی گفتم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
دیدگاهتان را بنویسید